historic city Suhraward

گروه گردشگری ، فلسفی فرهنگی سهروردی

historic city Suhraward

گروه گردشگری ، فلسفی فرهنگی سهروردی

زمینه ی آگاهی سهروردی از حکمت خسروانی

زمینه ی آگاهی سهروردی از حکمت خسروانی
 زمینه ی آگاهی سهروردی از حکمت خسروانی

 

نویسنده: دکتر سید یحیی یثربی




 

« شیز » کجاست؟

« شیز » که ویرانه هایش امروزه به نام « تخت سلیمان » (1) معروف است. در اطراف شهرستان تکاب در آذربایجان غربی قرار دارد و در عصر ساسانیان مرکز بزرگ دینی زرتشتیان بوده است. مرکزی که از عهد ماد تا عصر مغول به عنوان یک مرکز مهم مورد توجه حکام و امرا بوده است و هم اکنون یکی از آثار مهم تاریخی ایران است. این جا محل آتشکده ی معروف آذرگشسب است. آتشکده ی مخصوص شاهنشاهان، درباریان و لشکریان عصر ساسانی. شاهان ساسانی در آغاز سلطنت خویش از تیسفون پیاده بدان جا می رفتند و به هنگام احساس خطر نذر و هدایای فراوان به آن جا می فرستادند. این آتشکده در محوطه ای قرار دارد که طول شمالی جنوبی آن 400 متر و عرض شرقی غربی آن 310 متر است. این محوطه با برج و باروهای سنگی عهد اشکانی محصور است و دروازه هایی در شمال و جنوب دارد. این حصار استوار دارای 37 برج است و در وسط این محوطه دریاچه ی بیضی شکلی قرار دارد که دهانه آن 120 متر طول و 80 متر عرض دارد و عمقش از 45 تا 100 متر است. آب زلالی از کف آن می جوشد و از دوجوی واقع در شمال و جنوب آن در هر ثانیه 44 لیتر آب به مزارع اطراف جریان می یابد. این آتشکده وسیع ترین تأسیسات عصر ساسانی است که تاکنون شناسایی شده است. این بنا دارای یک چارطاق با محراب آتش و « یزشن گاه » ( محل نگهداری آتش ) است، تا آتش هنگامی که نیایش نمی شود، در معرض دید نباشد؛ با حیاط ها، باغ ها، انبارها و محل سکونت موبدان و اتاق های خزانه و فضاهای دیگر.
بی شک - و چنان که در نوشته های قرون وسطایی آمده - در محوطه ی این آتشکده کاخ مخصوص اقامت شاهان و شاهزادگان نیز وجود داشته است. با تالارهای مخصوص جلوس پادشاه و بناهای اعجاب انگیز. در تالار اورنگ کاخ، تخت سلطنتی معروف خسرو به نام تخت طاقدیس قرار داشته است که برحسب موضع خورشید قابل چرخش بوده است. دارای چند طبقه با صور فلکی و نقشه ی برج ها و ستارگان و اقلیم های هفت گانه و نشانه های ساعت های مختلف روز. این تخت از عاج و چوب ساج ساخته شده و سایبانی از نقره و طلا داشته است. بر بالای آن طاقی از طلا و لاجورد که آسمان را تصویر می کرد قرار داشت. این تخت، پشت به صحرا و رو به باغ داشت. و برابر موقعیت های مختلف سال قابل تنظیم بود.
این آتشکده آثاری دارد از عهد ماد تا عصر مغول. در نزدیکی این آتشکده، بقایای معبدی از ماقبل تاریخ و عهد ماد هست که در اطراف قله ی آتشفشان خاموش به بلندی 105 متر و قطر دهانه ای به طور 70 متر واقع است داخل این قله خالی است و مردم محل آن را « زندان دیو » می نامند. این آتشکده از آن جا که مورد توجه عموم زرتشتیان بوده حتماً در طول تاریخ مورد توجه خاص سلاطین و امرا و مردم نیز قرار می گرفت. (2)
شیز را نویسندگان یونان « اکباتان شمالی » می نامیدند. (3)

فتح آذربایجان به دست مسلمانان

گسترش فتوحات مسلمانان در سال های 22-18 ه‍. منطقه ی آذربایجان را هم در برگرفت. گزارش های گوناگون از جریان فتح آذربایجان از جنگ های مختلفی حکایت می کنند که برای تصرف این منطقه روی داده اند. ظاهراً مردم منطقه مخصوصاً اکراد بارها و بارها با مسلمانان درگیر شده اند و فتح منطقه تدریجاً تکمیل و تثبیت شده است. (4)
در ایام خلافت عمر بن خطاب، حذیفة بن یمان از نهاوند روی به آذربایجان آورد و با لشکرهای دیگری که از شهر زور به یاری او آمدند، آذربایجان را تصرف کرد. مرزبان آذربایجان در پایتختش اردبیل اسفندیاد ( اسفندیار ) بود که پس از کشته شدن برادرش رستم فرخزاد در جنگ قادسیه، سپهبد آذربایجان شده بود. او اصل آذری داشت. (5) برادر دیگر او نیز به نام بهرام، در آذربایجان با اعراب جنگیده و شکست خورده بود. او با توجه به شرایط، صلاح را در آن دید که با مصالحه ای آذربایجان را تسلیم لشکریان اسلام کند.
حذیفة بن یمان سردار سپاه اسلام که از طرف عمر بن خطاب و مغیرة بن شعبه مأمور فتح آذربایجان شده بود، با مرزبان اردبیل پیمان صلحی بست که محتوای آن برای ما اهمیت ویژه ای دارد. در این پیمان مهم که قرن ها مبنای کار حاکمان اسلام بود، حذیفه فرمانده لشکر اسلام، در برابر دریافت سالیانه 800/000 درهم جزیه از زرتشتیان، تعهد کرده بود که:
- آتشکده ها را ویران نسازند و مردم را به بردگی نگیرند؛
- اکراد منطقه را تحت تعقیب قرار ندهند؛
- مخصوصاً آتشکده ی شیز را محترم داشته، مردم را از اجرای مراسم رقص و پای کوبی ایام عید و انجام آداب و رسوم دینی خود باز ندارند. (6)

وضع دین زرتشت و معبد شیز پس از فتح مسلمانان

براساس اصلی که حاصل تجربه ی قرن ها بود، یعنی « الناس علی دین ملوکهم »، فتح هر منطقه ای، اگر به دست کسانی بود که از مذهب و دین دیگری پیروی می کردند، باعث دگرگونی عقاید مردم آن منطقه شده و مردم تدریجاً به دین فاتحان گردن می نهادند.
اما در این تغییر مذهب، مردمانی که در جوار معابد بزرگ زندگی می کردند و با روحانیان طراز اول سر و کار داشتند، دیرتر از دیگران به تغییر دین و مذهب خود می پرداختند زیرا:
اولاً: از تربیت و زمینه ی اعتقادی استوارتری داشتند.
ثانیاً: حرمت این گونه معابد از طرف فاتحان تاحدودی رعایت می شد.
ذخایر عظیم این معبد که از هدایای شاهان فراهم آمده بود، در سال 7-624 میلادی یعنی در زمان خسرو پرویز که ایران از امپراتور روم شکست خورد، به غارت رفته بود. (7) لشکریان اسلام هم، به همین جزیه ی 800/000 درهمی قانع بودند.
تعصب و وفاداری مردم محل به خصوص کردان، حرمت این مرکز بزرگ، مبلغ نسبتاً بالای جزیه و شورش های مکرر مناطق آذربایجان، و بالاتر از همه نفوذ خلیفه ی دوم و سندیت اعمال او و اعمال کارگزاران مورد تأییدش، عواملی بودند که به بقای این معبد و آیین زرتشتی در این منطقه کمک می کردند. شاید به یاری همین عوامل بود که دین زرتشت و آتشکده ی شیز هم چنان در منطقه به بقای خود ادامه می داد.

شیز، دین زرتشت و زبان پهلوی در طی سده های بعدی

با ملاحظه ی منابع مختلف به آسانی می توان پی برد که مردم آذربایجان و قسمتی از منطقه ی جبال، سال ها در حفظ زبان و مذهب خود کوشیده و آتش همیشه روشن آتشکده ی آذرگشسب را در شیز، روشن نگه داشته اند. مسلماً تا چهار - پنج قرن بعد، زبان مردم منطقه غالباً پهلوی بوده و گروه زیادی هنوز از دیانت زرتشت پیروی می کردند. (8) اینک برای تأیید این مطلب گزارشی از نیمه ی اول قرن چهارم هجری نقل می کنیم:
ابودُلف مسعر بن مهلهل المخزرجی که در حدود سال 340، از شیز دیدن کرده است، چنین گزارش می دهد:
« شیز شهری است میان مراغه و زنجان و سهرورد و... دیوار این شهر دریاچه ای را احاطه نموده است... در شیز آتشکده ی مهمی وجود دارد که آتش زرتشتیان از آن جا به شرق و غرب می رود. بر بالای گنبد این آتشکده یک هلال نقره ای نصب شده است که طلسم آن مرکز به شمار می رود. جمعی از امرا و فاتحان خواستند این بساط را برچینند اما نتوانستند. از شگفتی های این آتشکده آن که کانون آن از هفتصد سال پیش فروزان است. و خاکستر در آن وجود ندارد و شعله ی آن هیچ گاه خاموش نمی گردد ».
درباره ی این مرکز چنان که از گزارش های ابودُلف برمی آید، در آن زمان یعنی در قرن پنجم داستان هایی بر سر زبان ها بوده است. این که این بنا، کی و به دست چه کسی ایجاد شده است. و این که از منجنیق آسیب نمی پذیرد. و این که هنگام تولد مسیح از همین جا هدایایی از جانب شاه ایران به حضرت مریم و مسیح فرستاده اند و حضرت مریم نیز هدیه ای به این جا فرستاده است که آن هدیه، سرچشمه ی آگاهی و روشنایی بوده است. (9)
محمد بن احمد طوسی از علما و مورخان قرن ششم، در کتاب عجایب المخلوقات که در اوایل نیمه ی دوم قرن ششم یعنی همزمان با زندگی سهروردی تألیف کرده است در این باره می نویسد:
و عبدالله بن زیاد گوید چون « عیسا » علیه السلام بزاد، پادشاه ملک عجم اردشیر چنان دید که برقی برآمد و ستاره ی وی را بسوخت [ باورهایی درباره ی احکام نجوم در پیش گویی و تقدیرات ]، اردشیر بترسید و بدانست که سبب آن، ولادت « عیسی » است. قدری انگبین به دست سه شخص، سه مغ به عیسا فرستاد. عیسا سه قرص به اردشیر فرستاد. رسولان گفتند در این قرص ها کاری هست. دو شخص قرص های خود بخوردند و یکی قرص خویش پنهان کرد و پیش اردشیر آمدند. گفت: « شما را چه داد؟ » آن دو کس گفتند: « هیچ نداد. » دیگری گفت: « بلی، من قرص خویش فلان جا دفن کرده ام ». گفت: « برو بیار ». ملک با وی آن جا رفت، طلب کردند، نمی یافتند، زمین را می کندند، آتشی عظیم از آن برآمد، قصد ملک کرد، ملک به سجود رفت. چون نجات یافت از آن وقت آتش را پرستیدن گرفتند.
گویند سبب آتش پرستیدن آن بود که هرمزبن خسرو شیرین [ شاید: هرمزبن خسرو بن بهرام ]، بهرام خوانده بود که مولودی بزاید مبارک در بیت المقدس. وی زیت و زر و لبان هدیه به مریم فرستاد. مریم انبانی خاک به هرمز فرستاد. وی آن جا که شهر « شیز » است دفن کرد. پادشاهی دیگر بدانست. کس فرستاد که بر آن خاک بنای کند. متحیر درماند و راه بدان نمی برد. چون شب درآمد نوری عظیم از آن جا برمی آمد. خطی گرد آن نور بکشید و بیت النار [ آتشکده ی شیز ] آن جا بنا کرد و هنوز آن برجاست [ تاریخ تألیف عجایب حدود 556-555 هجری قمری ] و از آن آتش می برند به مشرق و مغرب. و بر سر آن، قبّه بکرد و بر سر قبه هلالی بکرد سیمین [ نیز یاد کرد مسعر بن المُهَلْهِل و دیگران ] به طلسمی که کس آن را از سر وی نتواند برداشت و گویند که شش صد سال است که آن آتش آن جا می سوزد. (10)
معروف است که یک جلد اوستا که نسخه ی اصلی و معتبر بوده است در همین شیز در آتشکده ی آذرگشسب نگه داری می شده است. (11)
زبان پهلوی، زبان رایج عصر ساسانیان، زبانی که تفسیر اوستا و کتاب های متعدد دینی، پیش از ظهور اسلام و حتی از فتح ایران و استقرار خلافت اسلامی در آن، به آن زبان نوشته شده بود، (12) در منطقه ی جبال و آذربایجان، هم چنان یک زبان عام و رایج بود. (13) اگرچه به تدریج از رسمیت و قدرت آن کاسته می شد.
ابن ندیم، در نیمه دوم قرن چهارم هجری، به نقل از عبدالله بن مقفّع می نویسد: « فهلوی منسوب به « فهله » است و آن نامی است که بر پنج ناحیه گفته می شود: اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند و آذربایجان ». (14)
و یاقوت در نیمه ی اول قرن هفتم هجری می نویسد: « اما پهلوی؛ کلام پادشاهان در مجالس خویش بدان زبان بود. و این زبانی است منسوب به فهله و آن نام پنج شهر است اصفهان... آذربایجان » (15)
و حمدالله مستوفی قزوینی در اثر معروف خود نزهة القلوب که در اواسط قرن هشتم هجری یعنی حدود یک قرن و نیم پس از درگذشت سهروردی تألیف شده است، زبان رایج مردم منطقه را پهلوی گزارش کرده است او می نویسد که زبان مردم زنجان پهلوی است. (16) و زبان مردم مراغه پهلوی مغیّر است. (17) و در بعضی نسخه ها « پهلوی معرب » آمده است. گزارش حمدالله مستوفی از آن جهت هم اهمیت دارد که او از سال 710 ه‍. از طرف خواجه رشیدالدین فضل الله متصدی امور مالیاتی قزوین و زنجان بوده و منطقه را خوب می شناخت.
بدیهی است که از ملاحظه ی مجموعه ی دلایل و قراین می توان به این نتیجه رسید که در دوران زندگی سهروردی، یعنی در نیمه ی دوم قرن ششم، حال و هوای آیین زرتشتی در منطقه وجود داشته و آتشکده آذرگشسب، اگرچه نه با عظمت دیرین، اما هم چنان در هاله ای از قداست و افسانه، به حیات خود ادامه می داده است؛ با متون و معلومات متناسب و با زبانی که زبان رایج منطقه و مردم سهرورد بوده است.
با ملاحظه ی مطالب گذشته، درباره ی شرایط تاریخی - جغرافیایی عصر زندگی سهروردی، آشنایی وی با معارف مغان چیز غیر عادی نبوده است. برای روشن تر شدن موضوع بار دیگر اوضاع و شرایط را مرور می کنیم:
الف) مرکزیت بی نظیر دینی و معنوی شیز، و استمرار فعالیت آن، ولو به صورت محدود، تا حمله ی مغول و وجود پیروان دیانت زرتشت که طبعاً برای حفظ عقاید موروث خود در حد امکان تلاش می کردند. قاضی صاعد اندلسی در اواسط قرن پنجم از وجود جمعیت های زرتشتی در مناطق مختلف ایران گزارش می دهد که به صورت اهل ذمّه به حیات دینی خود ادامه می دادند. (18) و تا حمله ی مغول با کثرت جمعیت و رفاه و اعتبار حضور داشتند و این حمله ی مغول بود که زرتشتیان را بیش از پیش گرفتار کرده (19) و آتشکده ی آذرگشسب را تبدیل به کاخ تابستانی و شکارگاه حاکمان مغول مراغه نمود. و چنان که گفتیم مراکز مذهبی مهم و اصلی در اثر حرمت و نفوذی که در منطقه دارند، بیش از جاهای دیگر می توانند به استمرار عقاید امکان دهند.
ب) پهلوی بودن زبان منطقه و پهلوی بودن زبان سهرورد و احتمالاً زرتشتی بودن قسمتی از سکنه ی آن شهر و اطرافش: در منابع تاریخی آمده است که سهرورد در قرن چهارم در دست کردان بوده است و قسمت عمده ی ساکنان این شهر در آن زمان با عنوان « مارقان » شناخته می شدند. (20) و بعید نیست که منظور از مارقان همان کردان زرتشتی باشند که در فتح شیز و در پیمان نامه ی مرزبان اردبیل و سرداران عرب مطرح شده اند.
ج) حومه بودن سهرورد و مراغه: سهروردی در سهرورد متولد شده و در حدود بیست سالگی به مراغه رفته و چند سالی در آن جا تحصیل کرده است. و « شیز » هم در مسیر راه سهرورد به مراغه است، در حدود نیمه های راه. امکان دارد که به دلیل کنجکاوی سهروردی و شرایط ویژه ی محیط زندگی اش، مورد بازدید او قرار گرفته باشد.
د) وجود تفسیرهای اوستا و نوشته های فراوان دیگر دینی در منطقه به زبان پهلوی: چنان که گذشت معروف بود که نسخه ی معتبری از اوستا در همین شیز نگه داری می شود و معلوم است که مردم حتی بعد از تغییر عقیده با متون دینی خود بی حرمتی نمی کنند.
این که سال ها بعد از فتح ایران از مخفی گاه های مختلف و لای دیوارها اوراق دینی می یافتند. (21) بدان جهت بود که مردم این اوراق را حتی بعد از تغییر دین خود نیز نمی توانستند دور بریزند. شروانی در کتاب بستان السیاحه می گوید: از متون دینی که لشکریان اسلام به آتش کشیدند، اوراقی چند از کتاب « هدی » باقی مانده بود. و آن اوراق به دست شیخ شهاب الدین سهروردی مقتول افتاده بود. (22)
ه‍) کرد بودن شیخ اشراق: طبعاً آشنا بودنش به زبان پهلوی و برخاستنش از حومه ی شیز و از میان قوم کرد و شاید هم از نسل مارقان نه تنها آشنایی او را با معارف زرتشتی توجیه می کند، بلکه می تواند در تبیین علل و انگیزه های گرایش وی به معارف زرتشتی و مغان قابل توجه باشد.
بدین سان با کمی توجه به اوضاع و شرایط تاریخی و محیطی سهروردی به سادگی می توان آگاهی او را از معارف ایران باستان و چنان که گفتیم حتی گرایش او را به این معارف تبیین نمود.
ما معمولاً با واقع گرایی به سراغ شخصیت های گذشته مان نمی رویم بلکه غالباً به جای در پیش گرفتن یک روش منطقی و توجه کافی به شرایط و زمینه ها با این شخصیت ها، در هاله ای از قداست و اسطوره برخورد می کنیم. چنان که شخصیت های مخالف را هم در چنین شرایطی بررسی می کنیم، اما جای قداست را به نفرت و ملعنت می دهیم. شیخ اشراق با چنین نگاهی از نظر مخالفان شایسته ی کیفری بود که دید! چنان که از نظر موافقان آرمانی نگر، یک موجود استثنایی و پیغمبر گونه است.
ما در این جا کاری به این نگرش ها نداریم تنها به یادآوری نکته ای قناعت می ورزیم و آن این که میزان اطلاعات سهروردی از تعالیم ایران باستان چندان هم عمیق، گسترده و اعجاب انگیز نیست. در مجموع آثار سهروردی به یک سری مسائل درباره ی تعالیم ایران باستان بر می خوریم که در مجموع اطلاعات پیچیده و تخصصی نیستند مانند: بحث نور و ظلمت، نام بردن از تعدادی شاهان و پیشوایان فکری و فرهنگی ایران زمین، همچون کیومرث، فریدون، کیخسرو، جاماسب، زرتشت و بزرگمهر.
اما این که برخی مسائل از قبیل ارباب انواع و معرفت مبتنی بر سلوک شباهتی به تعالیم ایران باستان دارند، نمی توان آنها را به حساب سهروردی گذاشت، زیرا قرن ها پیش از سهروردی این مسائل مطرح بوده اند. از مُثُل های افلاطون تا تعالیم نوافلاطونیان و پیش گامان عرفان اسلامی، مانند حلاج، بایزید و خرقانی و دیگران که خودِ سهروردی آنان را پیشرو مکتب اشراق می داند. ما با کدام منطق می توانیم این همه سابقه و واسطه را نادیده گرفته و همه را دور زده، یک باره شیخ اشراق را به ایران باستان پیوند دهیم؟!
مثلاً اگر اعتقاد به خلافت و حاکمیت قطب را نتیجه و انعکاسی از عقاید مردم ایران باستان فرض کنیم که معتقد به خرّه و فرّ کیانی شاهان خود بودند؛ بر فرض صحت این فرضیه، این تأثیر و تأثر بسیار جلوتر از زمان زندگی سهروردی انجام پذیرفته بود و همه ی صوفیان عالم اسلام که از قرن دوم هجری پیدا شده بودند، به ولایت تکوینی و تشریعی اولیا و مشایخ و اقطاب خود باور داشتند. و بی شک اگر سهروردی را در این فکر، پیرو مکتب عرفان و تصوف اسلامی بدانیم منطقی تر از آن است که او را متأثر از تفکران ایران باستان بدانیم. بنابراین او شاهان ایران را بر اثر تعلق خاطر به ایران باستان، به مقام اقطاب و اولیا می رساند، نه این که موضوع قطب و ولایت را، از تعالیم ایران باستان برگرفته است.
علاوه بر این که بسیاری از مسائل و مبانی سهروردی تنها به تغییر اصطلاح محدود است و چیزی جز فلسفه ی ابن سینا و برخی استقلال جویی های سنتی و مرسوم در مقابل او نمی باشد. چنان که نظر سهروردی در بحث مقولات، اثبات واجب، صفات واجب، چگونگی علم واجب، پیدایش کثرت و معادشناسی از این قبیلند. در پایان به بحث اول خود بازمی گردم که کارهایی که درباره ی سهروردی شده مانند کارهای دیگرمان غالباً در چهارچوب روش های سنتی و مسائل مکرر گرفتار است.

پی‌نوشت‌ها:

1. اخیراً یونسکو، این محل را جزء آثار بزرگ فرهنگی جهان ثبت کرده است.
2. نومان، رودلف (باستان شناس و سرپرست هیئت حفاری مؤسسه باستان شناسی آلمان در تهران)، ویرانه های تخت سلیمان و زندان سلیمان، ترجمه ی فرامرز نجد سمیعی، چاپ اول 1374، نشر سازمان میراث فرهنگی کشور، و نیز ر.ک:
- مسعودی، مروج المذهب، (332 ه‍.) ج 4، ص 74.
- یاقوت حموی، معجم البلدان، (623 ه‍.) ج 3، ص 353.
- ابن خرداد به، المسالک و الممالک، (250 ه‍).
- قزوینی، آثار البلاد، (674 ه‍)، ج 2، ص 267.
- ابن فقیه، کتاب البلدان، (290 ه‍) ص 286.
- حمدالله، مستوفی، نزهة القلوب، ص 70.
- لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، ص 242.
3. رولن سون، 1840 م، ص 65.
4. دانشنامه ی ایران و اسلام، ج 1، ص 54.
5. کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، ص 500. و ثعالبی، غرر اخبار ملوک الفرس، چاپ پاریس، ص 738.
6. بلاذری، فتوح البلدان، تحقیق دکتر مهبل زکار، ص 372 و واقدی، فتوح سواد العراق، ترجمه ی عبدالعزیز واعظی سردشتی، تصحیح و تعلیق نادر کریمیان (1374).
7. ناومان، رودلف، همان.
8. شپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری، ص 346. و نیز: یاقوت، معجم البلدان، ج 5 ص 325 به بعد.
9. سفرنامه ی ابودلف در ایران، ترجمه ی سید ابوالفضل طباطبایی، ص 38-40. و نیز: دکتر جهانگیر اوشیدری، دانشنامه ی مزدیسنا، واژه های آذربایجان، تخت سلیمان، شیز و آذرگشسب.
10. محمد بن احمد طوسی، عجایب المخلوقات، ص 73 به بعد.
11. دکتر جهانگیر اوشیدری، همان.
12. علی اکبر، دهخدا، لغت نامه، واژه ی « پهلوی ».
13. حمدالله، مستوفی، ‌نزهة القلوب، ص 67.
14. ابن ندیم، الفهرست، ص 19.
15. یاقوت، معجم البلدان، ج 6، ص 406-407.
16. حمدالله، مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش دبیر سیاقی، ص 67.
17. همان، ص 100.
18. قاضی صاعد اندلسی (462-420 ه‍)، التعریف بطبقات الأمم، تصحیح دکتر غلامرضا جمشید نژاد، ص 162.
19. هاشم، رضی، حکمت خسروانی، ص 68.
و نیز: دائره المعارف اسلامی، ترجمه ی عربی کلمه ی « سهرورد ».
20. دائره المعارف اسلامی، همان.
21. ر.ک. محمد، محمدی، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی، تهران 1347.
22. هاشم، رضی، همان، ص 440 به نقل از شروانی، بستان السیاحه.

منبع مقاله :
یثربی، سید یحیی؛ (1385)، حکمت اشراق سهروردی، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ هفتم
اقتباس از سایت راسخون

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.