historic city Suhraward

گروه گردشگری ، فلسفی فرهنگی سهروردی

historic city Suhraward

گروه گردشگری ، فلسفی فرهنگی سهروردی

مجموعه رسائل فارسی سهروردی



تألیفات سهروردی متنوع و برخوردار از تحرک و پویایی است و اغلب از توضیح و تفسیر مبحثی صرفاً فلسفی به سراغ داستان با روایتی عمیقاً عرفانی می‌رود. آثار وی به سبک‌های متفاوتی از جمله مشائی، عرفانی و اشراقی نوشته شده است.

مطالعه‌ای دقیق در مصنفات فارسی سهروردی، با تأکید بر جنبه معرفت شناختی آن‌ها، وجود یک نظریه علم را که عموماً به «علم حضوری» معروف است، آشکار می‌سازد. هدف از نسج در هم تنیده اسطوره و نماد در فلسفه سهروردی بیان روشن نظریه علم حضوری اوست، که موضوعی مهم و بنیادی در مکتب تفکر اشراقی است.

سهروردی، که مدعی است نخست حقیقت را کشف کرده و سپس در پی یافتن مبنایی عقلانی برای حکمت تجربی خویش رفته، متفکری بود که برای نزدیک کردن بحث و جدال منطقی و تصفیه باطن تلاش می‌کرد. بنابراین، تفسیر جامعی از مکتب اشراق سهروردی باید دارای دو بعد متمایز الگوی فلسفی او، یعنی عملی و نظری، باشد. 

در زیر به بررسی مختصری از رسائل فارسی شیخ اشراق می‌پردازیم:

این رساله موجز و مختصر که به زبان داستان نگارش شده، حاوی 10 داستان رمزی و عرفانی است. این داستان‌ها به ترتیب عبارت‌اند از:

–        لغت موران
–        لاک پشت‌ها و مرغابی
–        هدهد؛ مرغ سلیمان
–        جام گیتی نمای کیخسرو
–        دیدار با جنیان
–        آفتاب پرست و خفافیش
–        هدهد در آشیان بومان
–        فراموشی طاووس
–        سخن ادریس (ص) با ستارگان و کواکب
–        حکایت آن ابله چراغ به دست

شیخ اشراق در این رساله با مطرح کردن تمثیل سیمرغ و اشاره به ویژگی‌های این مرغ افسانه‌ای، مطالب مورد نظر خود را به صورت نمادین عرضه داشته است. آنچه سهروردی در این کتاب بر روی آن تاکید دارد و به آن اشاره می‌کند، مطالبی پیرامون حقیقت علم و معرفت و اقسام آن و نیز بیان مطلبی پیرامون توحید و انواع آن است. سهروردی در واقع با مطرح کردن داستان طیور از جمله پرنده عالی مرتبه سیمرغ، مسیر حرکت انسان از پایین‌ترین مراتب هستی‌اش تا بالاترین مقاماتی که می‌تواند به آن دست یابد از جمله وحدت و فنا را به زیبایی ترسیم کرده و ضمن آن نظرات حکمی و فلسفی خود را نیز ابراز داشته است.

این داستان در خانقاهی شروع می‌شود که جماعتی از صوفیان از پایگاه معنوی مشایخ خود و آراء آنان درباره آفرینش سخن می‌گویند. سهروردی که در مقام شیخی حرف می‌زند، پرسش‌هایی را که صرفاً در پی توضیح و تعلیل چیستی عالم و ساختار افلاک است، رد می‌کند. او این پرسش‌ها را سطحی می‌شمرد و عقیده دارد که کسانی هستند که ظاهر را می‌بینند و کسانی که علم افلاک را می‌فهمند، و بالأخره کسانی هستند که درباره عالم فلکی به خبرگی می‌رسند؛ اینان دانشی مردان واقعی‌اند.

سپس سهروردی به ذکر توصیه‌ها و تعلیماتی می‌پردازد که در بالفعل ساختن قوه‌ای که به افراد امکان می‌دهد تا بدون واسطه شناخت حاصل کنند، اساسی است. 

در این کتاب، سهروردی از دیدار خود با شیخی سخن می‌گوید که اسرار الهی را بر او آشکار می‌کند و او نیز به نوبه خود آن اسرار را پیش افراد نااهل فاش می‌کند.

شیخ او را به سبب آنکه «در قیمتی را پیش خوکان ریخته» تنبیه می‌کند. سهروردی همچنین تلمیحی دارد به مشکل بازگفتن اسرار به کسانی که بیرون از حلقه اهل معنی‌اند. از آنجایی که «حکمت خالده» یا «جاویدان خرد» جز از طریق ادراک حسی به دست می‌آید، دشوار بتوان این‌گونه علم را به آنان که آمادگی پذیرش آن را ندارند باز گفت.

سپس، سالک که از کرده پشیمان شده شیخ را بازمی‌یابد و او اسراری از قبیل اصول اخلاقی طریقت و آدابی مانند سماع (موسیقی و رقص صوفیانه) را به وی می‌گوید. تشریح بسیاری از نکات ظریف عرفانی، آشنایی کامل سهروردی را با غوامض طریقه متصوفه ظاهر می‌سازد.


مجموعه کتاب های شیخ اشراق

این اثر بسیار رمزی درباره طالب حقیقتی است که به خانقاهی دو در می‌رود، که یکی از درها روی به شهر و دیگری روی به صحرا دارد. طالب حقیقت که به صحرا رفته است دو پیر روحانی را ملاقات می‌کند و در باب معمای خلقت، مقامات طریقت و خطرات آن سؤالاتی از آنان می‌کند.

گفتگویی که به دنبال [آن پرسش‌ها] درمی‌آید عناصر اساسی تعالیم اشراقی و آداب ورود به طریقت را که برای درک اسرار قرآنی لازم است، روشن می‌کند. در آواز پر جبرئیل، که به عنوان یکی از آثار کلاسیک ادب فارسی معروف شده، سهروردی عناصر بنیادی معرفت‌شناسی خود را از دیدگاه حکمت الهی بحث می‌کند. او در آنجا چنین می‌گوید: بیشتر چیزها که حواس تو مشاهده آن می‌کند همه از آواز پر جبرئیل است.

در این رساله بسیار رمزی، سهروردی از نمادهای سنتی عرفان و شماری از نمادهای دیگر که منحصر به خود اوست و نمی‌توان آن‌ها را در ادبیات صوفیانه قدیم فارسی یافت، حداکثر استفاده را می‌کند. 

در عقل سرخ، قصه با این پرسش آغاز می‌شود که آیا مرغان زبان یکدیگر را می‌فهمند؟ عقاب که بدواً پاسخی مثبت داده، بعداً اسیر صیادان می‌شود؛ چشمانش را می‌بندند و تدریجاً باز می‌کنند. عقاب به مردی سرخ روی برمی‌خورد که مدعی است «اولین فرزند آفرینش» است. او [هم] سالخورده است زیرا نماینده انسان کاملی است که پیش از آفرینش، به صورت مثالی، در کمال محض می‌زیسته، و هم جوان است زیرا از دیدی هستی شناختی با خداوند که ازلی و بنابراین، قدیم‌ترین موجود است، بسیار فاصله دارد.

سپس سهروردی نمادهای زرتشتی کوه قاف، داستان زال، رستم و دیگر قهرمانان حماسی را که در شاهنامه به تصویر کشیده شده‌اند، به کار می‌برد. قاف نام کوهی است که بر قله آن سیمرغ، نماد ذات الهی، اقامت دارد. زال، که با مویی سپید به دنیا آمد و نمادی از خرد و پاکی است، پای کوه قاف رها شد. سیمرغ زال را به آشیانه خود برد و او را پرورش داد تا بزرگ شد و با رودابه ازدواج کرد و رستم از او زاده شد.

رستم، قهرمان شاهنامه، که غالباً روح ایران حماسی تصور می‌شود، مردی است که نهایتاً بر نفس خود دست یافت. اگرچه فردوسی، سراینده شاهنامه، بر جنبه‌های حماسی و تاریخی اساطیر ایرانی تأکید دارد، سهروردی توجه خود را بر اشارات عرفانی و رمزی آن متمرکز می‌کند. 

این کتاب سهروردی نه تنها یکی از نمونه‌های اعلای ادب فارسی است، بلکه شامل پاره‌ای از عمیق‌ترین آراء فلسفی او نیز هست. او [در این کتاب، کلام خود را] با آیه‌ای از قرآن آغاز می‌کند و سپس به بحث درباره علم و رابطه آن با عقل می‌پردازد:

«بدان که اول چیزی که حق سبحانه و تعالی بیافرید گوهری بود تابناک، او را عقل نام کرد که اول ما خلق الله تعالی العقل، و این گوهر را سه صفت بخشید: یکی شناخت حق و یکی شناخت خود و یکی شناخت آن که نبود پس بود.»

این رساله وقتی به نقطه اوجش می‌رسد که سهروردی در فصل ششم نقشه‌ای تخیلی از عالم تصویر می‌کند. گفته شده که این کتاب بر اساس رسالة العشق ابن‌سینا نوشته شده است. با وجود این، باید یادآور شد که این اثر از لحاظ صورت و محتوا با آن دیگری تفاوت دارد.




برای دانلود از لینک زیر استفاده شود

دانلود رسائل تمثیلی و رمزی سهروردی

منبع: www.maarefat.com

دانلود رسائل تمثیلی و رمزی سهروردی

شخصیت عظیم و کم نظیر شیخ شهاب الدین یحیی بن سهروردی، حکیم متألّه و ملقب به «شیخ اشراق»، مؤسس دومین نظام فلسفه اسلامی به نام «حکمة الاشراق»، از چهره های عجیب قرن ششم هجری است که به حکمت، فلسفه و عرفان جان تازه ای بخشیده است.

سهروردی آزاده و اندیشمند، با انتخاب نام «اشراق» بر فلسفه خود، توانست با وجود علمای مذهبی و متعصّبان قشری جامعه خود، با زبان زیبا و لطیف رمز و اشاره، منظرهایی دل انگیز از جهان هستی و منازل سلوک روحانی، پیش چشم خواننده تصویر کند و مقصد والای انسان گم گشته و دور مانده از وطن را نشان دهد. تأثیر شگفت وی بر روند فکر فلسفی، به ویژه در جهان اسلام، و پی‌ریزی مکتبی گسترده و عمیق که فرهنگ و حکمت ایرانیان باستان و یونان قدیم را با عرفان اسلامی پیوند داد و گذر از دوران باستان به دوران اسلامی را از دیدگاه فلسفی امکان پذیر کرد و استدلال و نظر را به یاری ذوق و شهود، قداست بخشید، چیزی است که مشتاقان علم و معرفت را به تحسین و تکریم وا می دارد و شوقی برای مطالعه آثارش بر می انگیزد.

  • آواز پر جبرائیل


[در میان آثار و مکتوبات وی] رسائل تمثیلی و رمزی سهروردی بیش از آثار تعلیمی و مدون او از لحاظ شناخت عقیده باطن و گرایش حکمتی و عرفانی شیخ، ارزش و اهمیت دارد و آیینه ای است که صورت واقعی و بی حجاب سهروردی را به ما نشان می دهد. (صدیقه مهربان، بررسی دو رساله آواز پر جبرئیل و لغت موران، کتاب ماه ادبیات، شماره 41، شهریور 1389)

آنچه هم اکنون پیش روی شما قرار گرفته، متن کامل رساله فارسی شیخ اشراق با نام «آواز پر جبرئیل» است. این اثر بسیار رمزی درباره طالب حقیقتی است که به خانقاهی دو در می‌رود، که یکی از درها روی به شهر و دیگری روی به صحرا دارد. طالب حقیقت که به صحرا رفته است دو پیر روحانی را ملاقات می‌کند و در باب معمای خلقت، مقامات طریقت و خطرات آن سؤالاتی از آنان می‌کند.

گفتگویی که به دنبال (آن پرسش‌ها) درمی آید عناصر اساسی تعالیم اشراقی و آداب ورود به طریقت را که برای درک اسرار قرآنی لازم است، روشن می‌کند… در آواز پر جبرئیل، که به عنوان یکی از آثار کلاسیک ادب فارسی معروف شده، سهروردی عناصر بنیادی معرفت شناسی خود را از دیدگاه حکمت الهی بحث می‌کند. او در آنجا چنین می‌گوید: بیشتر چیزها که حواس تو مشاهده آن می‌کند همه از آواز پر جبرئیل است.

در این رساله بسیار رمزی، سهروردی از نمادهای سنتی عرفان و شماری از نمادهای دیگر که منحصر به خود اوست و نمی‌توان آن‌ها را در ادبیات صوفیانه قدیم فارسی یافت، حداکثر استفاده را می‌کند.

منظور اصلی کتاب در اول آن بیان شده است:

… از ابوعلی فارمذی رحمة الله علیه پرسیدند که چونست که کبودپوشان بعضی اصوات را آواز پر جبرئیل می‌خوانند؟

گفت: بدان که بیشتر چیزها که حواس تو مشاهده آن می‌کند همه از آواز پر جبرئیل است.

می‌توان گفت که نظریه سهروردی در باب علم در این قصه عرفانی بحث شده است. او به زبانی استعاری نقشه ای برای پروراندن قوه ای در وجود ما عرضه می‌کند که قادر به کسب علم به طور مستقیم و بدون واسطه است. سهروردی با تکیه بر نمادهای سنتی شعر و نثر صوفیانه، به تشریح جر و بحث‌های میان تجربه گرایان، عقل‌گرایان و هواداران شیوه عرفانی شناخت، می‌پردازد. (مهدی امین رضوی، سهروردی و مکتب اشراق، ترجمه مجدالدین کیوانی، نشر مرکز 1377، صفحه 51-47)


دانلود کتاب آواز پر جبرئیل سهروردی

  • سفیر سیمرغ




آنچه هم اکنون پیش روی شما قرار گرفته، متن کامل رساله فارسی شیخ اشراق با نام «صفیر سیمرغ» است که شیخ اشراق با مطرح کردن تمثیل سیمرغ و اشاره به ویژگی های این مرغ افسانه ای، مطالب مورد نظر خود را به صورت نمادین عرضه داشته است. آنچه سهروردی در این کتاب بر روی آن تاکید دارد و به آن اشاره می کند، مطالبی پیرامون حقیقت علم و معرفت و اقسام آن و نیز بیان مطلبی پیرامون توحید و انواع آن است. سهروردی در واقع با مطرح کردن داستان طیور از جمله پرنده عالی مرتبه سیمرغ، مسیر حرکت انسان از پایین ترین مراتب هستی اش تا بالاترین مقاماتی که می تواند به آن دست یابد از جمله وحدت و فنا را به زیبایی ترسیم کرده و ضمن آن نظرات حکمی و فلسفی خود را نیز ابراز داشته است.

  • لغت موران


آنچه هم اکنون پیش روی شما قرار گرفته، متن کامل رساله فارسی شیخ اشراق با نام «لغت موران» است که در بردارنده ده داستان کوتاه به زبان فارسی و حاوی اشارات و رموزات عرفانی، اشراقی، حکمی و فلسفی بوده که از حقایق زیادی در عالم معرفت خبر می دهد. این کتاب موجز، با توجه به اینکه در قالب قصه و داستان روایت شده است، می تواند با زبان نرم و لطیف خود، آموزنده و راهگشا واقع شود.


دانلود کتاب لغت موران سهروردی

  • روزی با جماعت صوفیان


آنچه هم اکنون پیش روی شما قرار گرفته، متن کامل رساله فارسی شیخ اشراق با نام «روزی با جماعت صوفیان» است. جناب شیخ در این رساله همچون دیگر رسائل فارسی خود، به سراییدن قصه و تمثیل حکایت توسل جسته و داستان حکیمانه ای را نقل می کند. بنابر آنچه سهروردی در این کتاب آورده است، روزی او در میان جمعی از اهل تصوّف در خوانقاهی نشسته بوده که در آن مجلس هر کس از محاسن و گفته های شیخ و مراد خویش سخن می رانده است. سرانجام نوبت به شهاب الدین می رسد و او نیز ماجرایی از مصاحبت خود با شیخش را نقل می کند.

ماجرا از این قرار بوده است که روزی شیخ سهروردی در بازار حکاکان می گذشته است که فعل یکی از آنها نظرش را به خود جلب می کند. او نزد شیخ خود باز می گردد و آنچه مشاهده کرده بود را برای وی بازگو و سؤالاتی را در آن باره مطرح می کند. پیر نیز با روی خوش و کمال استقبال به پرسش های سهروردی پاسخ می دهد. همچنان که سهروردی از پدیده های گوناگون طبیعی از استاد خویش سؤال می پرسد و علت پدید آمدن آنها را از وی جویا می شود، پیر نیز در کمال دانایی ضمن بیان پاسخ این پرسش ها، نظر سهروردی را به مسائل معنوی و منازل راه سلوک منصرف می کند. این سیر که از امور محسوس و طبیعی و توسط مرید شروع می شود و به امور معنوی و عالم حضور توسط مراد ختم می گردد، به زیباترین نحو ممکن از زبان شیخ اشراق بیان شده است.

سرانجام نیز دیگر صوفیان با بیان وصف پیر از زبان سهروردی، دگرگون شده و مطلبی را اظهار می دارند که شنیدن آن جای لطف دارد.


دانلود کتاب روزی با جماعت صوفیان سهروردی

  • مونس العشاق یا فی حقیقة العشق


آنچه هم اکنون پیش روی شما قرار گرفته، متن کامل رساله فارسی شیخ اشراق با نام «مونس العشاق یا فی حقیقة العشق» است. این کتاب سهروردی نه تنها یکی از نمونه های اعلای ادب فارسی است، بلکه شامل پاره ای از عمیق‌ترین آراء فلسفی او نیز هست. او با آیه ای از قرآن آغاز می‌کند و سپس به بحث درباره علم و رابطه آن با عقل می‌پردازد:

بدان که اول چیزی که حق سبحانه و تعالی بیافرید گوهری بود تابناک، او را عقل نام کرد که اول ما خلق الله تعالی العقل، و این گوهر را سه صفت بخشید: یکی شناخت حق و یکی شناخت خود و یکی شناخت آن که نبود پس بود.

این رساله وقتی به نقطه اوجش می‌رسد که سهروردی در فصل ششم نقشه ای تخیلی از عالم تصویر می‌کند. گفته شده که این کتاب بر اساس رسالة العشق ابن سینا نوشته شده است. با وجود این، باید یادآور شد که این اثر از لحاظ صورت و محتوا با آن دیگری تفاوت دارد. (مهدی امین رضوی، سهروردی و مکتب اشراق، ترجمه مجدالدین کیوانی، نشر مرکز 1377، صفحه 54-51)


دانلود کتاب مونس العشاق یا فی حقیقة العشق



  • فی حالة الطفولیة سهروردی


آنچه هم اکنون پیش روی شما قرار گرفته، متن کامل رساله فارسی شیخ اشراق با نام «فی حالة الطفولیة» است.  در این کتاب، سهروردی از دیدار خود با شیخی سخن می‌گوید که اسرار الهی را بر او آشکار می‌کند و او نیز به نوبه خود آن اسرار را پیش افراد نااهل فاش می‌کند.

شیخ او را به سبب آنکه «درّ قیمتی را پیش خوکان ریخته» تنبیه می‌کند. سهروردی همچنین تلمیحی دارد به مشکل بازگفتن اسرار به کسانی که بیرون از حلقه اهل معنی‌اند. از آنجایی که حکمت خالده یا جاویدان خرد جز از طریق ادراک حسی به دست می‌آید، دشوار بتوان این گونه علم را به آنان که آمادگی پذیرش آن را ندارند باز گفت.

سپس، سالک که از کرده پشیمان شده شیخ را باز می‌یابد و او اسراری از قبیل اصول اخلاقی طریقت و آدابی مانند سماع (موسیقی و رقص صوفیانه) را به وی می‌گوید. تشریح بسیاری از نکات ظریف عرفانی، آشنائی کامل سهروردی را با غوامض طریقه متصوفه ظاهر می‌سازد.

سهروردی این نکته را ضمن گفتگویی نمادین میان بطی و سمندری بیان می‌کند. عقیده بر این است که عبور سمندر از آتش او را در برابر همه آفات مصون کرده است. بط از لذت نوشیدن آب سرد در وسط فصل زمستان داد سخن می‌دهد، در حالی که سمندر از سرما رنج می‌برد. هر یک از این دو می‌توانند مطابق با تجربه خود تعبیری متفاوت از «آب سرد» عرضه کنند.

تا اینجا، سهروردی خلاصه ای از دستورالعمل‌های رمزی مورد نیاز سالکی را که در طریقه معنوی گام بر می دارد ارائه می‌کند: طریقه ای که با شوقی درونی آغاز می‌شود و با انجام ریاضاتی زیر نظر شیخی ادامه می‌یابد. هدف رساله فی حالة الطفولیة ترسیم طریقت معنوی و سفر سالک از ابتدای این طریقه است که سهروردی آن (طریقه) را به طرزی نمادین همان طفولیت می‌داند.

اهمیت داشتن یک راهنما برای احتراز از خطرات راه، و نیز مقامات مختلف تحولات درونی جزو موضوعاتی است که سهروردی به تفصیل شرح می‌دهد. اصل اساسی آموزش‌های معنوی این کتاب عرضه راهنمائی عملی برای طی طریقت روحانی است. (مهدی امین رضوی، سهروردی و مکتب اشراق، ترجمه مجدالدین کیوانی، نشر مرکز 1377، صفحه 54-51)


دانلود کتاب فی حالة الطفولیة سهروردی

منبع : www.maarefat.com


مناظره دکتر یحیی یثربی و دکتر حسین فلسفی، استاد فلسفه دانشگاه آزاد در مورد آرای سهروردی

یثربی: سهروردی افسانه گفته است

فلسفی: سهروردی یک رخداد بزرگ است



















مناظره ای با حضور دکتر یحیی یثربی و دکتر حسین فلسفی، استاد فلسفه دانشگاه آزاد در مورد آرای سهروردی در خبرگزاری مهر برگزار شده است که متن این نشست پیش روی شماست؛

*سهروردی در فلسفه اسلامی دارای چه جایگاهی است؟

یثربی: برای اینکه این بحث را بکنیم نخست باید ببینیم که فلسفه چیست. از قدیم گفته اند که فلسفه از علوم حقیقی است، علوم حقیقی یعنی اینکه بر روی واقعیت کار می کند و در تعریفشان همیشه این بوده که فلسفه می خواهد موجودات جهان را بشناسد و موجودات جهان یعنی آب، خاک، انسان، گاو، گوسفند و ... . یکی از اینها هم خداست. فلسفه در زمانی به معنی همه علوم بود. حتی در زمان ابن سینا فلسفه به این معنی بود که یک فیلسوف، ریاضی، طبیعیات و... می دانست. در واقع محدود بودند و طبیعیات آن روز را یک بچه مستعد امروزی می تواند در ۴ ماه یاد بگیرد. ستاره شناسی آن روز ۹ تا فلک، چهار تا عنصر و یک کره در مرکز داشت و... والسلام.

بنابراین فلسفه یعنی همه اینها و خودش هم بیشتر تصور می شد که بحثی انتزاعی است. یعنی می شود فقط ذهنی آن را بحث کرد و غافل از اینکه فلسفه جزء علوم حقیقی و شامل همه علوم از جمله فیزیک، شیمی و ستاره شناسی است. اما اینها را چگونه بدون تجربه می توان بحث کرد؟ فلسفه نمی تواند انتزاعی باشد و الان هم آقایان می گویند که انتزاعی است. کانت می گوید که مابعد الطبیعه تماماً انتزاعی است و لذا اعتبار علمی ندارد. این اشتباهی است که در کل تاریخ ما رخ داده است. البته کار ارسطو تماماً با توجه به تجربه است و طبقه بندی او از جهان با توجه به واقعیت های جهان است.

نسب اربعه با تجربه تنظیم می شود. شما اگر تمام گوسفندان را ندیده باشید و تمام سفیدها را ندیده باشید نمی توانید بگویید که بین گوسفند و رنگ سفید چه نسبتی از نسبت اربعه است. اما بالاخره یواش یواش این را انتزاعی کردند و به ویژه بعد از اینکه فلسفه در جهان اسلام با عرفان خلط شد کلا حالت انتزاعی پیدا کرد و با حالت انتزاعی پیدا کردن کارآیی خود را از دست داد و در واقع دو چیز را از دست؛ یکی  هم تحول و تکاملش را از دست داد. چرا که انتزاعیات تکامل ندارند و ثابت می مانند اما آنهایی که که منعطف به واقعیت باشد با تحول فهم انسان از واقعیات فلسفه هم تحول پیدا می کند. درصورتیکه ما می گوییم که فلسفه ثابتات است و هیچ وقت تغییر پیدا نمی کند.

به قول قرآن کریم «فوق کل ذی علم علیم» معرفت بشری باید همیشه در تکامل باشد. همیشه باید به دنبال آن بالاتر باشیم. از سه یا چهار قرن پیش با بیداری و روشن اندیشی ای که به وسیله ما مسلمانان با ترجمه آثار ابن سینا و ابن رشد در غرب پیدا شد، آنها از خواب غفلت بیدار شدند. اینها به فلسفه توجه جدی تری کردند و آن را از حالت انتزاعی بیرون آوردند و فلسفه راهگشا شد.

یحیی یثربی در نشست سهروردی

راهگشایی آن یک ادعا نیست، شما تمام تاریخ علم ها را بخوانید، تمام تاریخ تمدنها را بخوانید، می بینید که همیشه پیشگام تحولات بشری فلاسفه بودند. بدون تردید اگر دکارت و هیوم و فرانسیس بیکن نبود، نیوتن هم نبود. در واقع فلسفه به خط درستش افتاد و راه را باز کرد. دموکراسی و تفکیک قوا را آورد. در زندگی انسانها دخالت کرد. در سیاست، در علوم دخالت کرد. درصورتیکه وقتی که انتزاعی بود کاری از دستش برنمی آمد. به قول کانت یک ملکه معزولی بود که همه چیز را از دست داده است.

بنابراین فلسفه دانش است و دانش تعهد ندارد. ما می گوییم اگر محققی ملتزم وارد تحقیق شود، متکلم است. اما اگر آزاد، وارد تحقیق شود فیلسوف است. علم چنانچه من این انگشت را بالا می برم که چند تاست؟ این دیگر مسیحی یا مسلمان ندارد و هر کسی می تواند آن را تشخیص بدهد که چندتاست. هر کس چشمش درست ببیند می داند که دوتاست.

عصر حاضر و دنیای امروز با دنیای ملاصدرا و ابن سینا بسیار تفاوت دارد. همانطور که گفتم الان در دبیرستان کل معلومات ابن سینا و ارسطو را در دبیرستان مطرح کنید نود درصدشان را می فهمند که درست نیست. یکی از مورخان تاریخ فلسفه قدیم می گوید که اگر اینها را زنده کنند و در سرکلاس اول دبیرستان بگذارند سوال دبیر را در شیمی و فیزیک نمی توانند جواب دهند.

به ویژه اگر سوال شود که آقای ارسطو و ابن سینا چند تا عنصر داریم؟ می گوید چهارتا؛ آب، آتش، خاک و باد. اصلاً خبر ندارند چیزی به نام منظومه شمسی وجود دارد. فکر می کردند که تمام جهان همین کره زمین است و ... . بنابراین فلسفه امروز ما باید تحول پیدا کند و اگر بخواهیم تحول پیدا کند ما از یک آفت باید دست برداریم و آن آفت تجلیل و بزرگداشت است. دنیای جدید یک قران خرج بزرگداشت انیشتین و نیوتن نمی کند. چرا که کار بیهوده ای است و اصلاً بزرگداشت یعنی چه؟! 

بزرگ آن است که الان حتی زاهدترین مجتهد ما بچه اش فیزیک نیوتن می خواند نه چیز دیگر. بزرگی، خودش را نشان می دهد. پول ملت را خرج کردن و بزرگداشت گرفتن اینها حرام است و کار درستی نیست. بنابراین سالروز سهروردی اگر بزرگداشتی باشد که هست، منحصر خواهد بود به یک عده از افرادی که همیشه هم در صحنه هستند که بیایند و بگویند آقا سهروردی خیلی بزرگ بود و... .

یک میلیون سال هم اگر این را تکرار کنید یک ذره سهروردی را نخواهید شناخت. پس ما باید سال به سال که روز سهروردی تعیین کرده ایم، سهروردی را تعریف کنیم نه تجلیل.  زیر ذره بین ببریم  و آن را تحلیل کنیم و نه تجلیل. اما متأسفانه کار ما همه اش تجلیل است و من بیست سال است که این را همواره می گویم. اما انگار به دیوار می گویم. چرا؟ چون علوم انسانی ما تحول نیافته است. در دنیای امروز هر تحقیقی را تحویل می گیرند و وارد چرخه عمل می کنند. اما اینجا هرکسی برای خودش در گوشه ای حرف می زند.

دیروز در روزنامه خراسان آمار داده بودند که ما در لیزر جز پنج کشور برتر دنیا هستیم. اما درکشور ما یک درصد از آن لیزری که استفاده می کنیم تولید نمی شود. بلکه همه اش وارد می شود. یعنی وقتی که ما علوم انسانی مان تحول پیدا نکرده و تفکرمان مال حداقل دو قرن پیش است، نمی توانیم از بودجه و امکانات و گذشتگانمان درست استفاده کنیم و فقط از آنهاتجلیل می کنیم.

اما جایگاه سهروردی در تاریخ فلسفه ما منفی است. فلسفه یعنی عقل، عقلانیت را ما به غرب آموختیم. شما تاریخ فلسفه برتراند راسل را ببینید، جلد دوم می گوید که ابن سینا در غرب و مسیحیت، نقطه آغاز بود و برای شرق اسلامی نقطه پایان و تمام روشن اندیشان ما به نوعی تحت تأثیر ابن رشد بودند. آنها چراغ عقلانیت را از ما آموختند و گرفتند و ما چراغ عقلانیت را از دهان امثال غزالی ها و ابن عربی ها فوت کردیم و خاموش کردیم.

غزالی آمد روش عقلی و فلسفی را کوبید و عرفان را عین دین اسلام دانست و تقدیس کرد. در «المنقذ» می گوید که تصوف عین اسلام و اسلام عین تصوف است. تمام عقل جهان را پیدا کنید یک فرقی نمی تواند بین اسلام و تصوف بگذارند. پس ما فلسفه را کوبیدیم و آنها چراغ را از ما گرفتند و به پیش رفتند و ما ماندیم. در این کوبیدن، غزالی پیشگام بود. البته در قبل از او هم شروع شده بود. اما چون در آن زمان ایشان بیشتر از بقیه قدرت سیاسی و مذهبی پیدا کرده بود، متأسفانه این کوبیدن به نام او تمام شد. این کوبیدن بعد از آنها به وسیله یک نفر تلاش شد که جبران شود و آن ابن رشد بود که زورش به حریف نرسید. اما یک عده ای خط کوبیدن را در پیش گرفتند که سهروردی هم یکی از اینها بود.

سهروردی، فلسفه مشایی، یعنی عقل گرایی را می کوبد و انسان را به حکمت اشراقی که همان تصوف و عرفان است حواله می دهد. طرد نمی کند، به قول یکی از متکلمین خیلی دقیق، جرجانی، فلسفه و کلام این فرق را دارند که فلسفه متعهد به دین نیست و در لباس و چارچوب دین است، اما کلام در چارچوب دین است. عرفان و حکمت اشراق هم اینجوری است. تصوف و حکمت اشراق هم اینجوری است و تعهدی به دین ندارد و همان مکتب عرفان است و اما تصوف آن عرفانی است که رنگ دینی دارد.  

*آقای فلسفی شما بفرمایید که جایگاه سهروردی را چگونه ارزیابی می کنید؟

فلسفی: جایگاه سهروری در فلسفه اسلامی نیازمند این است که خیلی از مباحث مطرح شوند. اول اینکه فلسفه اسلامی داریم یا نه؟ من معتقدم که بله فلسفه اسلامی، فلسفه یونانی، فلسفه ملکی و فلسفه آلمان و... داریم. دلیل آن هم تاریخ فلسفه است. نخستین فیلسوفی که طالس باشد را در نظر بگیرید. آیا اگر در آن منطقه نبود نخستین را آب قرار می داد؟

ما فلسفه داریم و فلسفه منطقه ای هم داریم. بلاخره منِ نوعی در منطقه ای دارم زیست می کنم که می خواهم این منطقه  را درست بشناسم و آن محیط زیستم را می خواهم بشناسم. بنابراین اولین چیزی که به ذهنم می آید در همان پیرامون خودم است. من معتقدم که فلسفه اسلامی داریم و فلسفه اسلامی باید داشته باشیم. اما امروز چیزی به اسم فلسفه اسلامی نداریم و این یک واقعیت تاریخی است.

چهار، پنج فیلسوف داریم، از باب تجلیل نمی گویم، بلکه از باب تحلیل می گویم، کندی را نمی توان فیلسوف دانست، بلکه یک یادداشت نویس بوده است. به جز این یک نفر بقیه این چهار یا پنج نفر که ما داریم همه ایرانی اند و باید بگوییم که فیلسوفان ایرانی. منظور از ایران هم فقط قلمرو و مرز ایران نیست، بلکه هرکسی با هر فرهنگی که بزرگ شده اما ذهن ایرانی دارد، ایرانی است. آن کسی که در امریکا متولد شده اما فرهنگ ایرانی دارد ایرانی است. منظورمان قلمرو جمهوری اسلامی امروز نیست بلکه ایران به آن عظمتی که فرهنگ ایرانی داشته است، همه آنها ایرانی اند.


اما چرا از میان این همه، اینها فیلسوف شده اند؟ به خاطر اینکه این فیلسوفان پیش زمینه فلسفی دارند. ببینید اگر ما فرهنگ ایرانی را از دنیا حذف کنیم، فلسفه یونان هم آسیب می بیند. ما ردپای ایران را در پیش سقراطیان و در ارسطو عیان می بینیم. اگر بخواهم پدیدارشناسی اینها را بررسی کنیم می بینیم که اثر فکر فلسفی ایرانی در غرب عیان است و کسی نمی تواند آن را انکار کند. اما چند تا اتفاق افتاد که ما را عقب انداخت. به قول دکارت می گوید بگو فیلسوفت کیست تا بگویم که شما که هستید.

شما فرمودید که ما در لیزر، پنجم هستیم. اما آیا ما در علوم انسانی رشد کرده ایم؟ اگر ملتی تمدن بخواهد، باید فلسفه اش پیشرو باشد. من هیچ وقت این حرف هایدگر را از یاد نمی برم. وی در آن مقاله اندیشه چیست؟ می گوید: وقتی می گویم اندیشه یعنی اینکه کثرات را به وحدت تبدیل کنیم و بعد می گوید که ما یک کره زمین داریم و در آن کره زمین اندیشه غربی حاکم است. منظور از اندیشه غربی فلسفه غرب است. این سخن هادیگر بی گمان درست است و کسی نمی تواند آن را انکار کند و وقتی می گوییم غرب منظور اروپاست. اروپا هم اگر آلمان را از آن بیرون بکشید، دیگر چیزی از آن باقی نمی ماند.

بینید الان فلسفه ای که وجود دارد، با همه تنوع اسمی اش، همه فلسفه ارسطویی است. نه اینکه همه مسائل ارسطویی اند، بلکه چارچوب ارسطویی است. وقتی مکتبی می خواهد به جای مکتبی بنشیند، باید پارادایم عوض شود. منتها از ورود فلسفه مشاء به ایران فقط نام ها عوض شده اند.

اگر سهروردی را کنار بگذاریم ما در فلسفه همچنان ارسطویی هستیم. آن چیزی که آقای دکتر به عنوان عقل گرایی فرمودند، آن هم ارسطویی است. در واقع ما را گرفتار خودش کرده و نه تنها به ما کمکی نکرد، بلکه هر روزمان بدتر از دیروز می شود. شما ببینید بعد از ارسطو چند مکتب در غرب ظهور می کند. الان وقتی می خواهیم یک فیلسوف را بخوانیم می مانیم که چه کار کنیم. به همین خاطر می رویم به سراغ بزرگترین آنها.

اما در جهان اسلام و شرق به جز این چهار نفر؛ ابن سینا، فارابی، سهروردی و ملاصدار چه کسی را داریم؟ به نظرم باید فلسفه اسلامی داشته باشیم که امروز نداریم. دلیلش هم این است که فلسفه فقط تئوریک نیست. درصورتیکه فلسفه ارسطویی تماماً تئوریک است و فلسفه ای که تئوریک محض و انتزاعی است، فلسفه ارسطویی است و فلسفه ای که از اسلام و از قرآن می شود بیرون کشید، یک فلسفه پراتیک یا عمل گراست.

الان ما وقتی که می خواهیم فلسفه را ارزیابی کنیم آن را با چه چیزی ارزیابی می کنیم؟ با فلسفه ارسطویی. می گوید این فلسفه نیست چون ارسطویی نیست. دقت کنید شما که در عرفان کار کردید تمام کتاب های عرفانی تان هم ارسطویی است. شما گفته اید که وجود اینجوری است وبعد فلان و... این اثر ارسطو است که در عرفان ما رخنه کرده و در فهم دین ما رخنه کرده است. اصلاً چه لزومی دارد من و شمای مسلمان امروز بحث معناداری را مطرح کنیم؟

آیا اصلاً امروز بحث معنا داری در جهان اسلام معنا دارد؟ بحث معنا داری مال غرب است که از معنا، تهی شده و به دنبال معناست. اما برای من و شما که در دامان اسلام هستیم و برای مان هرروزه و هر لحظه است اینها معنا ندارند. ما از اول تا امروز اگر رخداد بزرگی به نام سهروردی را کنار بگذاریم، اولاً این فلسفه فلسفه اسلامی نیست، بلکه فلسفه ارسطویی است. دوم اینکه این فلسفه، یک فلسفه ایستاست که تمدن ما را زیر سوال برده است.

ببیند پس از ارسطو در غرب  چه اتفاقی افتاد. در دوره مدرن صدها فیلسوف و مکتب پشت سرهم آمده است، اما ما همچنان کجا هستیم. ابن سینا آمد برمتافیزیک ارسطو چیزی اضافه کرد و بعد یکی دیگر آمد و ... . این اضافه کردن ها که به درد نمی خورند. اگر آن چارچوب ما ارسطویی باشد، تا ابد هم اگر بمانیم باز ارسطویی هستیم. من سهروردی را رخدادی بزرگ در اندیشه ایرانی اسلامی می دانم که حقیقتاً یک رخداد و یک اتفاق بزرگ است. اتفاقی بزرگ که در این اندیشه رخ داده منتها به خاطر آن تسلط و چیرگی اندیشه ارسطو که تا مغز استخوان ما هم نفوذ پیدا کرده نتوانست و در اوایل کار ماند و من معتقد نیستم که سهروردی را فقها کشتند، بلکه سهروردی را افکار عمومی کشتند که نمی پذیرند که اندیشه ای جدای از اندیشه ارسطویی هم وجود دارد.

امروز تفسیر قرآن را هم با اندیشه ارسطویی انجام می دهیم. اندیشه ای که با خودش ناسازگار است نه اندیشه ای که پشتوانه منطقی داشته باشد. من حاضرم بحث کنیم که آیا فلسفه اسلامی می توانیم داشته باشیم؟ الان نداریم ولی می توانیم داشته باشیم.

فلسفه اسلامی اصولاً و بالذات یک فلسفه پراتیک است و بعد یک فلسفه تئوریک است. چرا فهم و تفسیر ما از دین این گونه شده است؟ به خاطر چیرگی اندیشه ارسطویی است که حقیقتاً ما در عرفان و تفسیر و ... حتی ادبیات هم ارسطویی هستیم. چون ارسطو گفت جوهر و عرض باید مبتدا و خبر شوند آمدیم و اینگونه شدیم. آیا واقعا ما اینگونه فکر می کردیم؟


پیش از ارسطو ما ایرانی ها چگونه فکر می کردیم؟ این یک اتفاق در زندگی ماست و اما چرا ما هر روز همانیم که بودیم، اما در غرب مدام می بینیم که فیلسوفان جدید رشد می کنند؟ چرا ما تجلیل می کنیم؟ باز به قول هایدگر که می گوید اگر اندیشه ای مال خودتان نباشد لاجرم وراج می شوید. اصلاً وراجی مال زندگی ای است که مال خودم نیست. از این که حرف دیگران را نقل می کنم و ناقل می شوم لذت می برم. گاهی انسان از اینکه خودش هست لذت می برد و گاهی من چون خودم نیستم و از اینکه دیگران را نقل می کنم لذت می برم. به همین دلیل است که ما تجلیل می کنیم، چرا که در تجلیل لذت می بریم. 

دومین عامل این است که ما وقتی که خودمان نیستیم سرک می کشیم. ببیند ما یک تحقیق کردیم به نام ارسطو در اسفار، ۸۶ مورد صدرا ارسطو را به اسم نام می برد. وقتی تطبیق کردیم دیدیم از این همه فقط سه یا چهار مورد آن منبع درست دارد و بقیه غلط است. پس این همه قال قال برای چیست؟

ببینید وقتی که اندیشه ای مال خودمان نباشد سرک می کشیم چون خودمان نیستیم به سراغ دیگران می رویم. این است که ما در عرصه فلسفه حقیقتاً عقب هستیم. ما ممکن است در فیزیک و ... اول باشیم اما تا زمانی که فلسفه از آن خودمان نباشد، آن فیزیک به کار ما نمی آید و آن فیزیک هم مهندسی معکوس است. الان مگر ما در مهندسی معکوس حرف اول را نمی زنیم؟ اما واقعاً چرا ما علمی که نهادینه از آن خودمان باشد نداریم؟

به دلیل این است که ما فیلسوف نداریم و دلیل اینکه ما فیلسوف نداریم چیست؟ این است که ما سراغ تجلیل رفتیم و گفتیم صدرا، ابن سینا و... مسئله دیگر اینکه فیلسوفان ما آمدند و زبان فلسفه را عربی قرار دادند. یعنی ما حتی فلسفه یونان را با زبان عربی آغاز کردیم. زبان عربی زبانی است که پیشینه عقلانی ندارد. یکی از بزرگترین معجزات اسلام این است که در عربستان نازل شده. چراکه عربستان هیچ پیش فرضی ندارد. پیش فرض معرفتی ندارد، حتی پیش فرض اخلاقی هم ندارد. همین است که زنده به گور کردن دختران برایشان بی اخلاقی نبود.

یکی از معجزات اسلامی این است که در عربستان است و عرب آن روز پیش فرض علمی نداشته است و ما آمدیم از راه زبان عربی با فلسفه یونان آشنا شدیم که خودش یک مشکلی است که به هر حال حتی در ترجمه ها هم با مشکل مواجه ایم. به نظر من سهروردی یک رخداد بزرگ در اندیشه فلسفی بود که خوش درخشید، اما دولت مستبد نگذاشت.

*اگر مایل باشید به بحث درمورد فلسفه سهروردی و اینکه چرا سهروردی با فلسفه مشاء مخالف است و موضع گیری او چیست بپردازیم؟

یثربی: من بسیاری از حرفهای آقای دکتر فلسفی را تأئید می کنم و تأکید می کنم که تحول در علوم انسانی و حتی ورود در علوم تجربی را باید با تحول در فلسفه مان و روش و معرفت شناسی مان آغاز کنیم که خودش فرصت زیادی را می طلبد.

خود اسلام در قرآن بر عقل تأکید دارد و یعقلون در قرآن خیلی زیاد به کار می رود. درصورتیکه در قرآن خبری از شهودالله نیست. اما همه آن دعوت به تعقل و تفکر و نظر است و نظر به واقعیات است؛ افلا ینظرون الی الابل یا افلا یتفکرون. به نظر من نه فلسفه آلمان، بلکه فیلسوف آلمانی داریم که حتماً متاثر از شرایط آلمان خواهد بود.

این حرف درستی است اما ما فیلسوفان مان متأثر از اسلام هستند. چرا که این فلسفه ارسطویی را جوری جمع بندی کرده اند که به همان اصول اعتقادی خودشان از اسلام یعنی توحید و نبوت و ... برسند. اما پیش فرض هایشان خیلی جاها نادرست است. در تفسیر وحی من نظر آنها را قبول ندارم. اما اینکه اسلامی بکنیم به نظر من درست نیست. اسلام، دین هدایت است و به زور تو را به فیزیک شیمی، فلسفه و... نمی رساند، اما راه درست را به تو نشان می دهد. من معتقدم اگر ما از قرآن الهام بگیریم به معرفت شناسی بسیار پیشرفته تری از معرفت شناسی دنیای غرب می رسیم و به متودی می رسیم که بسیار پیشرفته تر است و در نتیجه به فلسفه ای بسیار پیشرفته تر می رسیم.

منتها ما هنوز روشمان روش ارسطویی است که روش ارسطو هم ناب نمانده بلکه با افلاطونیات ترکیب شده است. یعنی ما الان یک حقیقت کلی تصور می کنیم؛ مثلاً می گوییم انسان چیست؟ حیوان ناطق، فکر می کنیم آن حقیقت مجرد انسانیت را فهمیده ایم. درصورتیکه هیچ چیزی نفهمیده ایم. فقط یک لفاظی بوده است و به تعبیری دیگر، فهمی عامیانه است. جانداری است که حرف می زند این جمله چه معرفتی درباره انسان به آدم می دهد؟ اینها همه ارسطویی است.


ارسطو بزرگ بود اما در زمان خودش، اگر نیوتن هم در زمان او همین اندازه کار می کرد، باید همیشه در تاریخ می ماند. بنابراین ابن سینای ما نیز بزرگ است، ارسطو هم بزرگ است، سهروردی هم بزرگ است. اما همه اینها به تاریخ ما تعلق دارند. امروز ما باید از تجلیل از اینها بگذریم و به تحلیل شان برسیم. ببینیم برای امروز ما چه دارند. عین جریان پزشکی، ببینید قانون ابن سینا کار کوچکی نیست. اما امروز انسانی اگر قلبش ناراحت است، چقدر با قانون ابن سینا مداوا می شود؟

ما باید از قرآن راهنمایی بگیریم. همان طور که قرآن بارها می فرماید که از گذشتگانتان درس بگیرید. ما نباید همواره زیر عَلم این گذشتگان شعار بدهیم و در آنجا بمانیم. غرب، عقلانی است. عقلانیت ارسطویی را هم از ابن سینا و ابن رشد ما گرفت. اما آن را تحول داد و نقد کرد. رشد معرفت شناسی در غرب یعنی نقد عقل. در جامعه ما هنوز معرفت شناسی جایگاه چندانی ندارد. چراکه هنوز نمی خواهند آن عقل را نقد کنند، هنوز در ترکیبی از ارسطو و افلاطون مانده ایم. بنابراین بر معاصرین ما فرض است که از این سد بگذرند، همان طور که غرب ۴ یا ۵ قرن پیش از سد ارسطو گذشت تا تحول پیدا کرد و اگر نمی گذشت تحول پیدا نمی کرد. 

اما اینکه شما می فرمایید که ماحاضریم فلسفه اسلامی بسازیم باید در فرصتی دیگر آن را توضیح دهید که چگونه می خواهید انجام دهید؟ یک نفر طرحی را برداشته بود و می خواست که همین فلسفه موجود را اسلامی کند و می گفت خدا که می گوید «کن فیکون»، پس این دلیل برای این است که ماهیت جدا از وجود است. طرف ماهیتش بوده و خدا به ماهیتش می گوید باش پس وجود پیدا می کند.

فلسفی: شما خودتان اشاره کردید به اینکه اگر ما روش ارسطویی را کنار بزنیم و روشی که با خودش هم ناسازگار است و ادراکات فطری خودمان را در نظر بگیریم راه را یافته ایم. هدایت یعنی راه نشان دادن که دقیقاً قرآن راه را نشان می دهد و این یک کار عملی است و شما در اینجا درگیرید، اما در آنجا شما ذهنتان درگیر نیست. اگر ما بدانیم که غیر از علم تئوریک علم دیگری هم داریم، فلسفه اسلامی درست می شود که در آن صورت باید فقط مسائلش را مطرح کنیم.

یثربی: اما عقل را اسلام تجلیل کرده و بزرگترین تجلیل آن از عقل این است که آن را از خودش جلوتر انداخته است. مانند مسیحیت نیست که می گوید بچه که متولد می شود نجس است، بیاریدش کلیسا تا من تطهیرش بدهم. اما اسلام با بچه کاری ندارد می گوید که عاقل بشود و رشد کند و با عقل و اندیشه انتخاب کند. ما اگر عقل را حذف کنیم، خرافی ترین دین با درست ترین دین هیچ فرقی ندارد. چنانچه کسانی که ادیان را جزء گزاره های غیرقابل ارزیابی قرار داده اند، از نظرشان خرافی ترین دین با عقلانی ترین دین هیچ فرقی ندارد. اما اسلام تأکیدش بر روی عقل است که بشر بتواند ارزیابی و انتخاب کند. پس چراغ بشر حتی در حوزه دین، عقل اوست.

برخی ها من را با تفکیکی ها در نقد فلسفه اشتباه می گیرند، یکی نقد می کند که فلسفه و عقلانیت را تحقیر کند، مانند عرفا، من نقد می کنم که در گذشته محدود نمانیم و فلسفه امروزی مان را داشته باشیم. مورخان فلسفه می گویند که این مباحث قبلا در بابل وغیره بوده اما چرا در یونان رشد کرد؟ چون یونان محیط تضارب آرا بود و از سیطره دیانت قوی آزاد بود که توانستند در آنجا رشد کنند.


الان ما فضای خوبی داریم باید کارمان را براساس عقل انجام دهیم و عقل را هم لازم نیست در چارچوب ارسطو کار کنیم، بلکه درست آن را پیدا کنیم. منظورم این است که هر فیلسوفی از یک چارچوبی بلند می شود. اما مهم نیست که از کدام چارچوب بلکه مهم این است که در حوزه عقل قابل توجیه باشد و بتواند از آن دفاع کند.

اما در آخر هم  در این مورد که زبان عربی در عقب ماندگی فکری ما نقش داشته است موافق نیستم و معتقدم زبان هیچ نقشی ندارد. چون زبان تابع ذهن انسان است و ذهن انسان اگر تحول پیدا کند در هر زبانی باشد، می توان رشد کرد. شاید زبان های خیلی عقب مانده تر بوده اند که از آنها دانشمندان بزرگی بیرون آمده است.

اما اینکه سهروردی واقعاً بزرگ است، من این بزرگ است را اینجور می خواهم خورد کنم. یکی از دوستان می گفت که این آقای طباطبایی خیلی بزرگ است و تفسیر قرآنش واقعاً بی نظیر است. به او گفتم شما یک نمونه می توانی بگویی که این آیه را دیگران عوضی ترجمه کرده اند و روش علامه درست ترجمه شده است؟ من می خواهم این فیلسوف را که واقعاً رخداد بزرگی از نظر حضرت عالی است و من هم به آن معتقدم انکار کنم. اما می خواهم ببینیم این فیلسوف در تاریخ تفکر ما چه نقشی داشته است؟

فلسفی: این چیزی را که شما بر آن تأکید می کنید که عقل مهم است. باید توجه داشته باشیم که در جهان چند نوع عقل حاکم بوده است؛ عقل لوگوسی و عقل انتلکت که عقل ارسطویی است و عقل رشنال و الی آخر.

یثربی: نه اینها داستان هایی است که ما درست کرده ایم. الان شما و من تصمیم می گیریم که بیرون برویم، تصمیم می گیریم که با آسانسور برویم و از پنجره نمی رویم. این عقل است و این را نمی شود به مسیحی، مسلمان و...تقسیم کرد. اینها داستانهایی است که هایدگر و ... درست کرده اند و من زیاد قبول ندارم. البته هرکسی نظرش محترم است. اما من معتقدم که دنیا دو دو تا را ۴ تا می داند و این عقل است. چه ارسطویی باشد چه غیر ارسطو. چشم و گوش ارسطویی نداریم، هرکسی که چشم دارد این را لیوان می بیند و چشم قابل تقسیم نیست. عقل هم یک قدرت ادراکی است، اما تعصبات و غیره می آیند و عقل را تقسیم می کنند. به قول دکتر صاحب زمانی که می گفت این خرد نابخرد، عقل، هم برای خودش اشتباهات فوق العاده ای دارد.

فلسفی: من فقط این را بگویم که عقل رشنال که تفکیک نشده و عقلی که ارسطو می گوید و عقلی که در اسلام وجود دارد، یعنی همان عقل فطری است که مطرح می کند. اما اینکه چرا سهروردی یک واقعه بزرگ در اندیشه ماست به این دلیل است که سهروردی می آید و در مقطعی از تاریخ قرار می گیرد که تفکر ارسطویی در همه جا رسوخ پیدا کرده است.

یثربی: نه از اول بگوییم، سهروردی همزمان با آن جوی آمده بود که پرچم، علیه عقل با تصوف و اشعریت بلند شده بود. قبل از آن غزالی بوده و سهروردی تحت تأثیر آن جریان است. آن جریان در آخر از مولوی و ابن عربی و ملاصدرا و... سر درآورد. در زمانی نبود که همه عقل را قبول کنند و این آقا بیاید و آن را بکوبد. ابن رشد آمد از عقل ارسطویی دفاع کند که پدرش درآمد. ببینید حتی ابن سینا در نمط دوم کتابش می گوید، گرایشی به افلاطون پیدا شده و منظور این است که دوره دوره عقل ارسطویی نبود.

فلسفی: دقیقاً عرفای ما به افلوطین برگشته اند، اما سهروردی به افلاطون برمی گردد و اینها با هم خیلی تفاوت دارند.

یثربی: نه سهروردی بین افلوطین و افلاطون تشخیص می داد. اما الگویش بیشتر افلوطین است تا افلاطون. اما ابن سینا و ملاصدرا و... اصلاً تشخیص ندادند که اینها دو نفرند.

فلسفی: ببیند اگر غزالی می آید و نقد می کند نقد غزالی طرد فلسفه است. اما سهروردی می آید و اثبات فلسفه می کند. سهروردی با فلسفه به سراغ فلسفه می رود، در صورتی که غزالی اینگونه نیست و از جایگاهی دیگر کار می کند. غزالی آنگونه است اما سهروردی از خود فلسفه ارسطو بیرون می آید.

یثربی: نه اینگونه نیست، چرا که من همه کتابهایش را خواندم و حضور ذهن دارم. سهروردی عقل را تضعیف می کند و توصیه به سلوک و ریاضت که همان بعد عرفان است می کند و در واقع آن راه را ترویج می کند و می گوید که هر چه تا کنون با عقلم فهمیده بودم با مشاهدات و سلوک و... باید تائید شود.


فلسفی: دقیقاً بزرگی او که من بر آن تأکید دارم از همین است. ببیند یکی از کارهای بزرگ سهروردی که باید با کار ویتگنشتاین و ... مقایسه شود، همان روش شناسی سهروردی است. ما در فلسفه ارسطویی که از ارسطو تا الان است، یک روش داریم که روش منطقی است که ابتدا تعریف و بعد تصدیق والی آخر است. ببیند مبنای مان بر تعریف است. یعنی ملاک شناخت واقعیت تعریف می شود، به حقی که بر روی آن حرف زده است. سهروردی درواقع می آید و این پایه فلسفه ارسطویی را ویران می کند و زمانی که ویران می کند، فقط نفی نمی کند بلکه یک روش به جای آن یعنی روش شهود را می آورد.

منتها آن شهودی که در عرفان وجود دارد، با شهودی که در سهروردی هست بسیار متفاوت است. من دقیقاً عظمت کار سهروردی را در همینجا می بینم. ببینید در عرفان به جایی دیگر می روند اما سهروردی بحث علمی فلسفی می کند. می گوید که وقتی من این را می بینم این نفس من است که نور است که از راه این روزنه ها می آید تا به جایگاه مثلاً این قند می رسد و آن را می یابد. این دقیقاً خلاف آن چیزی است که ارسطو مطرح می کند. این عالم محسوس را من اینجور می فهمم.

یثربی: اجازه بدهید که از همین جا رد نشویم. چون آنی که از محسوس نظرش درست باشد در نامحسوس هم می شود درست باشد. اما اینکه در عالم محسوس به قول سعدی نداند که در خانه خودش چیست، چه می داند که درجای دیگر چه می گذرد. اینکه فرمودید با شهود به فلسفه می آید، در حوزه شهود اصلاً گزاره نیست. درصورتی که حوزه عقل اساسش گزاره است. اینها با هم نمی توانند پیوند برقرار کنند. آنجا که خودت خودآگاه هستی، خودآگاهی در عالم شهود نیست. آنجایی که در عالم شهودی از خودآگاهی خبری نیست.

اما آن یک ادعایی است که ملاصدرا کرده و من قبلاً مفصل آن را بررسی کرده ام و امکان ندارد. اما آرزو می کنم امکان داشته باشد. اما آیا تا به حال شما از شهود چیزی فهمیده اید؟ همه از عقل و آموزشتان است.

*تعریف سهروردی از نور چیست؟

یثربی: یکی از کارهای سهروردی تعریف نور است. تعریفش از همین نور که تمام خدا و فرشتگان را هم با این نور فیزیکی از یک جنس می داند. منتها آنها از نوع جوهری آن اند و اینها از نوع عرضی.

فلسفی: نور که حتماً باید جزء بحثمان باشد، اما من ابتدا این بحث معرفت شناسی که می کنیم هیچ وقت صددرصد نمی گویم که من تضمین می دهم که این حرف حرفی درست است. من می خواهم بگویم که یک فرد وقتی که فیلسوف است و یک اندیشه ای را می فهمد می بیند که درآن اندیشه نقصانی هست اندیشه ای به جای آن می آورد. اما اینکه واقعاً و حقیقتاً اندیشه این فیلسوف حق باشد این بحث بحث منطقی نیست. سهروردی می آید و در بنیاد معرفتی مشاء یک خلأ می بیند و آن را نقد می کند که همان بحث تعریف است و بعد به جای آن یک نظریه می آورد.

یثربی: تعریف با جنس و فصل را نقد می کند. با عوارض تعریف می کند و تعریف ارسطویی را قبول می کند. می گوید ما جنس و فصل را نمی توانیم تشخیص بدهیم، پس با عوارض تعریف کنیم. این را که از ابن یمین می گیرد.

فلسفی: وقتی که سهروردی هیولا را نقد می کند، مگر هیولا همان جنس نیست؟ او اصلاً به کلی رد می کند. براساس مبنای سهروردی تعریف جنس و فصل در هیج جا جایی ندارد. به دلیل اینکه در آنجا در بحث جسم، هیولا و صورت را هم نادیده می گیرد و می گوید چیزی به نام هیولا و صورت در نظام اندیشه ایشان وجود ندارد.

یثربی: چگونه نادیده گرفته می شود؟ اصلاً چرا ماده و صورت فرض شده است؟ آیا می دانید چرا فرض شده است؟


فلسفی: ببیند در جسم دو جنبه بود؛ به فرض مثال می گفتند که الان این یک کاغذ است و در عین حال می تواند خاکستر هم باشد و چون دو تا حیثیت داشت، پس باید دو تا مبدأ هم داشته باشد. اینها آمدند و یک مبدئی درست کردند. ارسطو آنچه که ظاهراً پیداست، واقعاً جسم و ماده را یک چیز ذهنی و فرضی می داند.

یثربی: نه عینی می داند. ببینید این یک لیوان آب است. از نظر اتمیست ها این یک واحد نیست و وقتی من آن را تقسیم می کنم تعدادی از اجرای آن در لیوان دیگری ریخته می شود و تعدادی هم در اینجا باقی می ماند. این بحث فیزیک را می خواستند حل کنند. ارسطو شدیداً منکر اجزاست و معتقد است که جسم جزء ندارد و نمی تواند داشته باشد و فلاسفه ما کلاً می گویند که جسم جزء ندارد و چون جزء ندارد پس باید جوری دیگر آن را حل کنند. حتی ملاهادی در منظومه، غافل از فیزیک کنونی می گوید که جسم جزء ندارد.

بعد می آمدند و این که حقیقت متصل است و اتصال ضد انفصال است و نمی تواند دوچیز باشد را مطرح کردند. اما عملاً می دیدند که می شود پس گفتند که اتصال واقعیت این نیست بلکه واقعیت دوم  آن است. پس این یک خمیره دارد که هم اتصال را می پذیرد و هم انفصال را. شما وقتی که این را یکی می کنید آن حقیقت یکی می شود. اما وقتی دو تا می کنید همان حقیقت دوصورت پیدا می کند که خود فلاسفه ما معتقدند که این عقل فعال که همان عقل دهم است که کدخدایی جهان اشیا به او سپرده شده است و او بالای سر اشیاء است.

فلسفی: بله شما درمورد جسم طبیعی دارید صحبت می کنید. اما این جسم تعلیمی است و طبیعی نیست.

یثربی: قویترین برهان در مورد ماده این است که اتصال انفصال را نمی پذیرد.

فلسفی: کی نمی پذیرد؟ جسم طبیعی یا جسم تعلیمی؟

یثربی: کاری با نام ندارد. آنها یک مشکل فیزیکی را می خواستند حل کنند و طبیعیات را می خواستند حل کنند و جزدر طبیعیات از آن صحبت نمی شود. این را قبلاً ابوالبرکات بغدادی رد کرده بود و گفته بود لازم نیست که ما یک چیز سومی فرض کنیم. گفت که شما چرا مجبورید که هیولا فرض کنید، در صورتی که این امتداد است و جسم مقدار است و اندازه است و قابل کوتاه و کم شدن است. بنابراین این اندازه را می توانیم کم کنیم، اینجا مقداری می ماند و کمی هم در آنجا می ماند. سهروردی عین همین را گفته و اصلاً هیچ نظریه جدیدی نگفته است.

دو کار، ابتکار خود سهروردی است که در تعریف نور می گوید؛ ظاهراً فی نفسه مظهرا ...یعنی خودش ظاهر است و چیزهایی دیگر را هم ظاهر می کند. به نظر من این یک تعریف عوامانه از نور است. نور خودش ظاهر نیست همین نور در کائنات تا به جسمی نرسد در چشم شما بازتابی ندارد.


فلسفی: الان شما باز همان روش ارسطویی را به کار می برید.

یثربی: اما حالا به دیدن بپردازیم، ابن سینا می گوید وقتی من این را می بینم در اثر تابش نور شبهه ای از آن به چشمم می آید. سهروردی می گوید این درست نیست. سهروردی خیلی عوامانه می گوید؛ ما آن را می بینیم و در فیزیک امروز از بدیهیات است. اما می گوید رؤیت یعنی عدم حجاب، یعنی اگر مانعی نباشد ما می بینیم، این مسلم است.  این یکی از اشکالاتش است. پس اگر حجابی نیست ما باید مریخ را ببینیم. چون میان ما و مریخ که چیزی نگذاشته اند. در جواب می گویدکه آن دوری حجاب است. چون مریخ خیلی از ما دور است پس حجاب است. باز می گوید که چیزی که خیلی هم نزدیک است آن را هم نمی بینیم و حجاب است. اینها افسانه است و آدم از ناچاری درستشان می کند. اصل حرف غلط است، الان تمام دنیا می فهمد که نور به یک جسم می خورد و از آن منعکس می شود و رنگها را منعکس می کند و من آن را می بینم.

فلسفی: اقای دکتر توجه بفرمایید که خود دنیای علم، امروز دارد کل علوم تجربی را رد می کند. شما می گویید سهروردی افسانه می گوید و فیزیک اینها را می گوید. اصلاً فیزیک اساس و مبنا ندارد.

یثربی: نه قول ارسطو هم شبهه است. اما قول متکلمین شعاع است و می گویند که نوری از چشم می آید و به این برخورد می کند و آن را می بینید. سهروردی اینها را مسخره می کند و می گوید نه نوری می آید و نه تصویری، بلکه من این را می بینم، اگر حجاب نباشد. این فهم عوامانه است. عوام هم خیال می کنند که این را می بینند.

فلسفی: در برابر این عوام خواصی هم باید باشد.

یثربی: ابن سینا خواص است، علامه طباطبایی خواص است.

فلسفی: خود فیزیکدانان می گویند که ما برای همه قوانین مان اثبات نداریم. ببینید همینجوری که نمی خواهد بگوید. بلکه وقتی که می بیند که در کار ارسطو اشکال و ناسازگاری وجود دارد می گوید.

یثربی: ابن سینا در مسیر اثبات وجود خدا چهار مرحله را پشت سر می گذارد که به اثبات وجود برسد. اول وجود را به محسوس و نامحسوس تقسیم می کند.  بعد علل را به چهار قسمت تقسیم می کند علل فاعلی، مادی، صوری و غایی و در اینجا می گوید که فقط علت فاعلی است که می تواند واجب را در میان اینها جستجو کند. بعد می گوید تمام موجودات جهان یا واجب است یا ممکن است. اگر واجب است که هیچی و اگر ممکن است که نیازمند واجب است.

اما سهروردی چهار قسم در مقابل آن چهار قسم درست کرده است. اولاً وجود را حذف کرده، محسوس و غیر محسوس را حذف کرده و غنی و فقیر را گذاشته که با واجب و ممکن فرقی ندارد. بعد گفته وجود برچهار قسم است، یا نور است یا ظلمت. هر کدام از اینها هم یا جوهری اند یا عرضی. بعدا گفته اگر واجب الوجودی باشد باید از جنس نور جوهری باشد و استدلال می کند که اینها هم به نور جوهری محتاجند. این مسیر خیلی مغشوش است. بنابراین اینها را من پیش انداختم شما سعی کنید یک مورد مطرح کنید که ایشان برای ما راهی باز کرده که ما بتوانیم درست فکر کنیم.


فلسفی: کل مطالب سهروردی در سه بخش است که بخش اول آن منطق است و اوج منطقش نفی اساس فلسفه ارسطویی تعریف به حد است. تا سهروردی، اساس ارسطویی بوده و همه علوم باز به آن تصور برمی گردند و بعد تصدیق هم نهایتاً به آن تصور برمی گردد و بعد هم آن جنس و فصل می شود و اینکه ایشان اینها را می بیند، دیگران هم دیده اند که دیده اند بعید نیست. اما اینکه به عنوان یک راه حل برآن تأکید می کند نه در منطق بلکه در فلسفه هم بر آن تأکید می کند. این به نظرم یک آغازی در فلسفه و فلسفیدن است.

یثربی: نه چرا چون اولاً شهود امکانش برای خود اهل عرفان محل بحث است.

فلسفی: آن شهود عرفانی است.

یثربی: اصلا شهودی دیگر نداریم. اگر شهود تجربی است که غربی ها به کار می برند که من این را می بینم. آن جداست.

فلسفی: سهروردی هم همین را می گوید. می گوید شما اینها را چگونه می بینید، شهود متعلق ممکن است محسوس باشد.

یثربی: سهروردی می گوید من با شهود رسیده ام. آیا شهود را بدون ابزار می توانید به کار ببرید؟

فلسفی: در آخر بحث منطق آنجایی که می گوید تعریف باید کنار برود می گوید راه حل من این است که ما شهود کنیم. منتها شهود گاهی متعلق شهود من حس است. من این را دارم از راه عقل، شهود می کنم و از راه مفهوم نیست. ببینید همین نکته ای که سبب شده بسیاری گمان کنند که سهروردی صوفی است این بوده است که اینگونه نیست. سهروردی وقتی از شهود می گوید آن شهود عرفانی مد نظر نیست. شهود معرفت شناسی و کاربردی است.

یثربی: آخر شهود معرفت شناسی نداریم، کی تعریف کردند و چگونه تعریف کردند؟

فلسفی: شما صدای من را چگونه متوجه می شوید؟

یثربی: می شنوم به مغزم منعکس می شود و می شنوم.

فلسفی: یعنی مرز میان معرفت شناسی مشاء و اشراقی همین است. منتها دایره شهود سهروردی بسیار گسترده است.


یثربی: این کلی گویی است. می دانید با شهودش نفهمیده است که فلک نیست. با شهودش نفهمیده است عنصر چهارتا نیست. با شهودش نفهمیده است که خاک، آب و باد عنصر نیست و ... این چه شهودی است؟ با شهودش فهمیده است که عقول عشره بیش از هزارتا یا دوهزارتاست. این افسانه است. با شهودش فهمیده ارباب انواع داریم، این استدلال آن است. حاج ملاهادی هم استدلال می کند و می گوید؛ اگر رب النوع چراغ نباشد نفت از فتیله چگونه بالا می رود؟ این دستاورد افلاطون است. آیا با اینها ما می توانیم دنیا را بفهمیم؟

فلسفی: آقای دکتر اگر شما می خواهید با یک نظریه کل دنیا را بفهمید فکر می کنیم این است که شما در ذهنتان یک نظریه درست فرض کردید که علم و فیزیک است و بقیه ها را با آن می سنجید. این دلیل نمی شود. وقتی من بلدم که دو دو تا چهارتاست آیا باید بدانم که دو سه تا هم شش تاست و بعد همه اعداد را می فهمم؟ اینجوری نیست. من می دانم دو دو تا چهارتاست اگر عددی در عددی ضرب بشود فلان می شود. اما آیا باید همه اعداد را ضرب کنم؟

یثربی: نه من اصلاً فیزیک بلد نیستم. البته که حساب و کتابی هست که یک نفر برنده جایزه ریاضی می شود.   

فلسفی: در بحث های معرفت شناسی وقتی می گوییم. شما با جنس و فصل چه چیز را حل کردید و چه چیز را حل نکردید...

یثربی: سه چیز را باید اول حل کنیم ابتدا اینکه امکان شهود جای بحث است. دوم شهود همیشه ممکن است شیطانی و .... باشد. سهروردی یک جا نگفته است که شهود من غیر عرفانی است. شما به من نشان بدهید. شهود برای هیچ کس حجت نیست فقط برای صاحبش حجت است و نه قابل انتقال و نه قابل اثبات است.

فلسفی: اتفاقاً آقای دکتر برای سهروردی حجت، علم حضوری است.

یثربی: چون ایشان یک شهود حسی را مطرح می کند که حجاب نباشد من مستقیماً این بشقاب را می بینم که اشتباه است و یک شهود هم که شهود عرفانی است. شهودی حسی اش اشتباه است چرا که این شهود نیست بلکه تصویر می آید.

فلسفی: آقای دکتر شما دارید برمبنای دستگاه ارسطویی قضاوت می کنید. شما برچه مبنایی می گویید که تصویر می آید؟

یثربی: من این را قانع شده ام که تصویر می آید و می گویم که همین تصویر مانند فیلم و سینما و... نمونه هایی است که امروز از بدیهیات شهود است اما علم اصلاً تعصب ندارد و می گوید شما بهترش را بیاور.

فلسفی: وقتی سهروردی ماده را نفی می کند و آن ماده همان جنس و فصل و صورتند در آن موقع چه چیزی باقی می ماند؟ عوارض است که من می بینم و در شهود من چه کار می کنم؟ عوارض را می بینم. تازه حالا دیدن چگونه است؟ دیدن آن نیست که از آن بیاید بلکه از نفس من است که می رود. نفس من در مقام محسوس قرار می گیرد.

یثربی: خب این کدام مشکل را حل می کند؟ نفس شما برود و یک ستاره جدید کشف کند. نفستان برود یک کشف جدید در دنیا انجام دهد. سهروردی برای امروز ما چه چیزی را گفته که قابل قبول و راهنماست؟

فلسفی: آقای دکتر شما ارزیابی تان از سهروری امروزی است.

یثربی: دو چیز از سهروردی برای ما آموزنده است؛ یکی این حرف که می گوید از هیچ کس تقلید نکن ولو از من. دوم اینکه دنیا دوستی با معرفت شناسی نمی خواند. این دو از سهروردی قابل استفاده است. کسی که به دنبال مال اندوزی باشد به معرفت نمی رسد. غر بی ها هم اگر به چیزی رسیدند هرکسی به اندازه خودش یک مقدار از دنیا، صرف نظر کرده است.

فلسفی: اما برداشت من از حکمت الاشراق این است که سهروردی یک رخداد است. یک رخداد در فلسفه و اندیشه است. در معرفت شناسی حرفی نو دارد که شاید این حرف نو سابقه هم داشته است و من انکار نمی کنم. به نظر من سهروردی پژوهی هنوز شروع نشده است.

سهروردی فیلسوفی است که می خواهد چارچوب ارسطویی رابشکند. من سهروردی را در جهان اسلام مانند دکارت در غرب می بینم. من معتقدم که سهروردی راه را نشان داد، اما راه را باز نکرد. اما نمی دانیم این تقدیر است که ما در فضای رسمی همچنان باقی بمانیم. گفتم که این فلسفه، فلسفه اسلامی نیست بلکه فلسفه ارسطویی است.

یحیی یثربی در نشست سهروردی

یثربی: باید از این دفاع کنید، دکارت را اگر بگویید، تمام فلسفه غرب معتقد است که راه جدید را او برما بازکرده است. اما درباره اینکه سهروردی راه را نشان داد و ما چرا ادامه ندادیم باید بگویم؛ راه را بستند. در صدر اسلام با هدایت قرآن و تکیه براندیشه و عقل بشر، تمدنی بی نظیر دردنیا آفریدیم که حتی غربیها به جهان اسلام، را پیشرو می دانستند. آنها با چراغ ما راه افتادند اما این وارونگی اتفاق افتاد و در قرن ششم ما یعنی همان قرن دوازدهم میلادی، آنها با کمک ابن رشد و ابن سینا از هپروت پیاده شدند و به واقعیت آمدند.

اما ما با کمک غزالی و سهروردی و ابن عربی از زمین بلند شدیم و به هوا رفتیم. تا جاییکه الان در جهان اسلام روزی نیست که ۵۰۰ نفر زخمی یا کشته نشوند و اینها همه زائیده عدم عقلانیت است و نتیجه رشد نکردن ماست و گرنه اگر عقلانیت بود به یک تفاهم می رسیدیم.

ببنید ما راهگشا می خواهیم، اما این حقیقت را باید بگویم که ما با علم حضوری همه چیز را درک می کنیم  و این دردی را دوا نمی کند. من یک انسانم که چهل سال از عمرم را در سیر و سلوک وعرفان هدر دادم. من دیدم به جایی نمی رسد و دیگران هم نرسیدند.

فلسفی: این در بحث معرفت شناسی است. آنجایی که سهروردی آن ده تا داوری، که دقیقاً نقاط کانونی فلسفه مشاء است را هدف قرار می دهد عالمانه است و می فهمد که اینهایی که در فلسفه مشاء بت هستند، باید شکسته شوند و توجه کنید که جوانی فقط از آن سهروردی نیست. شما مثلا ببینید در بحث مُثل افلاطونی ابن سینا با چه لحنی به آنها می پردازد. می گوید؛ اینکه افلاطون اینجوری می گوید حاصل نپختگی و خامی است و اینها وحدت و کثرت را تشخیص نداده اند. 

یثربی: شما به مُثل و رب الانواع معتقدید؟

فلسفی: بله معتقدم و بسیار هم معتقدم و جالب این است که در بین فلاسفه ما هیچکدام مُثل را متوجه نشده اند

یثربی: می دانم، به نظر شما اگر متوجه می شدند قبول می کردند. چون ارسطو هم از افلاطون قبول نکرد و گفت آقا شما دنیا را می خواستید بشناسید اما آن را دوبرابر کردید.

فلسفی: شما تحقیقات دیوید راس را می پذیرید؟ می گوید ارسطو همان چیزی را گفت که افلاطون گفت.

یثربی:  اما ما از نظر اسلام یک خدا داریم و رب النوع نداریم و قوانین الهی در طبیعت جاری است. به هر حال ما هر دو معتقدیم که سهروردی آدم بزرگی بود و سهروردی اگر می ماند شاید خیلی کارها می کرد اما متأسفانه اکثراً با آوارگی ودرویشی زندگی می کرد و یک جا اسکان نداشت. اما در عین حال این جرأت را داشت که با برخی مطالب جا افتاده زمان خودش مخالفت کند و حرف بزند. اگر چه این حرفها راقبلاً غزالی ها خیلی بیشتر از وی گفته بودند.

اما با وصف این ما تاریخمان را باید بزرگ بدانیم و شخصیت های تاریخمان را بزرگ بداریم. اما شخصیت های تاریخی را شخصیت همیشگی ندانیم. همان حرفی که شما گفتید در قدرت ماندن گذشتگان نشان کار نکردن نسل های بعدی است. اگر بعدی بتواند کار کند برای خودش یک گذشته می شود. من هم می گویم مدام نگوییم سهروردی و ابوسعید چه گفت. اینها مردان بزرگ روزگار خودشان بودند و حرف خودشان را زده اند و در جای خودش هم محترم هستند و اگر من هم در زمان ارسطو بودم و به اندازه ارسطو کار می کردم حق داشتم در طول تاریخ بشر بمانم. ارسطو حق دارد بماند اما شیمی و فیزیک ارسطو و طب جالینوس نمی تواند طب ما باشد.

فلسفی: من عقیده دارم که اگر ما سهروردی را جدی بگیریم می توانیم در تاریخ یک حرکت بکنیم و اگر آن چارچوب شکسته می شد می توانست این کار انجام شود.

یثربی: ما می توانیم خودمان سهروردی باشیم که آن حرکت را ایجاد کنیم و آن موقع سهروردی را معرفی کنیم که این حرکتی که من می کنم از سهروردی است.

منبع


مشاهیر سهرود

اسامی تعدای از مشاهیر سهرود جهت آگاهی دوستان درج می گردد و در قسمت های بعدی بطور مفصل معرفی خواهد شد

شیخ ابوالحفض شهاب الدین عمر ابن محمد سهروردی، بحرالعلوم مولانا عبیدا... سهروردی
علی سهروردی(ابوالحسن علی بن مسلم سهروردی ریاضیدان و فقیه)
شیخ ابوالمکرم المبارک بن الحسن البغدادی شیخ المقرئین سهروردی، عبدا... ابن شیخ ابو نجیب سهروردی
عبد ا... ابن حسام الدین محمد سهروردی، ابوالعباس احمد سهروردی
ابو محمد عبدالرحمن شیخ ابوالنجیب سهروردی
ابوالمحمد عبدا... ابن عمادالدین سهروردی
جمال الدین عبد الرحمن ابن عمادالدین سهروردی
رئیس‌الدین عبد‌الملک سهروردی(پیشکار و نایب امیر چاولی از امرای بزرگ سلطان طغرل و مشرف ارتش سلجوقی)
شیخ عماد‌الدین سهروردی
شاه عیسی جندا... بن محمد قاسم سهروردی ابوالمکرم السهروردی المبارک بن الحسن
ناصر علی سهروردی(از شعرای نیمه دوم قرن یازدهم)
شیخ ابو احمد عمر بن عبد ا... سهروردی(مفسر قرآن)
شهاب الدین عبدالمحمودابن عبدالرحمن سهروردی
وجیه الدین القاضی عمر ابن محمد ابن عبدا... سهروردی
علی ابن یحیی ابن شیخ محمد قاضی السهروردی
محمد هادی ابن محمد تقی ابن حیدر ابن فیاض سهروردی(نویسنده خط نسخ مقیم شیراز)
علی ابن احمد قراقوشی(خوشنویس و نویسنده خط نستعلیق در سال 882 هـ.ق)
شمس الدین سهروردی(خوشنویس)
شمس الدین احمد بن یحیی بن محمد بن عمر بن محمد سهروردی قرشی بکری شافعی ملقب به شمس الدین کاتب به او شیخ‌زاده احمدابن سهروردی یا به اختصاراحمد سهروردی هم می گویند(ملقب به شیخ‌زاده، خوشنویس و موسیقی دان نامور و برجسته ی ایرانی در دوره ی ایلخانی و یکی از شش نفر هنرآموز و هنرآموخته مکتب یاقوت مستعصمی یا اصحاب سته، مشهور به یاقوت ثانی)
عمرابن عبدا... ابن عمویه سهروردی
شمس الدین امام محمد سهروردی(مؤلف تاریخ حکما)
محی الدین عبدالقاهر سهروردی
کمال الدین سهروردی
عمادالدین سهروردی(صوفی)
عزالدین سهروردی
ابوالفتح سهروردی(عالم وفاضل و خوشنویس)
مظفر بن القاسم بن علی السهروردی
شیخ عمادالدین ابو الجعفر سهروردی
شیخ محمد ابن عبد ا... عمویه سهروردی
شیخ رضی الدین علی ابن یحیی ابن محمد سهروردی
نجم الدین ابن عماد الدین محمد ابن عمر سهروردی
یحیی ابن عماد الدین محمد ابن عمر سهروردی
پیر محمد مقیم سهروردی(صاحب فتوای جنگ با مغولان)
جمال الدین عبدالرحمن ابن عمادالدین سهروردی عبدالطیف ابن عبدالقاهر ابن عبدا... ابن عمویه ابو محمد ابن شیخ ابو النجیب سهروردی
عبدالرحیم ابن عبدالقاهر ابونجیب ابن عبدا... ابن عمویه سهروردی الواعظ الصوفی
ابوالنجیب ضیاء الدین عبدالقاهـر ابن عبدا... سهروردی
احمد بن فیروزان ابو نصر سهروردی(از روایان  قرن پنجم)
محمد طاهر الصدیقی السهروردی
محمد صالح سهروردی
پرفسور حسان سهروردی
علامه عبدا... مأمون سهروردی(دکترای حقوق، فلسفه و ادبیات و ریس دانشکده مجیدیه) و ... 
و از بانوان
سکینه سهروردی بنت ابونجیب سهروردی همسر قطب الدین الا بهری
آمنه سهروردی نوه ابوالغنائم رکن الدین سجاسی یا همان نبیره شیخ شهاب الدین عبدالقاهر ابونجیب سهروردی
ام محمد راجیه بنت ابو النجیب سهروردی
و از ورزشکاران
غلامحسن ذوالقدری ، نایب رئیس کمیته مربیان فدراسیون جهانی تکواندو

سهروردی؛ عارفی که فیلسوف واقعی است

در خصوص کتاب «سهروردی و افکار او؛ تأملی در منابع فلسفه اشراق» مصاحبه ایشان با خبرگزاری مهر درج می گردد .
کریم مجتهدی در گفتگوی تفصیلی با مهر:
سهروردی؛ عارفی که فیلسوف واقعی است/ ابعاد سیاسی اندیشه شیخ اشراق
پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۰:۱۲
دکتر مجتهدی با بیان اینکه سهروردی، حکمت اشراق گفته ولی فیلسوف واقعی است، گفت: وی به طور مستقیم در مورد سیاست صحبت نکرده اما در تمام مدت مدینه فاضله در ذهن او مطرح بوده است.

به گزارش خبرنگار مهر، امروز هشتم مردادماه روز بزرگداشت حکیم بزرگ ایران زمین، شیخ شهاب الدین یحیی سهروردی است. به‌ تازگی کتاب «سهروردی و افکار او؛ تأملی در منابع فلسفه اشراق» اثر دکتر کریم مجتهدی، چهره ماندگار فلسفه و استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه تهران به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر شد. در گفت‌وگویی با وی به بررسی این اثر و افکار و اندیشه سهروردی پرداختیم که اکنون متن این گفتگو پیش روی شماست؛

*آقای دکتر! همه کسانی که شما را می شناسند می دانند که شما در فلسفه غرب تخصص دارید و اگرچه کتابی در مورد سیدجمال الدین اسدآبادی دارید اما اینکه به سهروردی و افکار او بپردازید جای تعجب دارد. لطفا در ابتدا در مورد انگیزه نگارش کتاب «سهروردی و افکار او؛ تأملی در منابع فلسفه اشراق» دهید.


بله! همان طور که گفتید این کتاب در مجموعه آثار بنده که نسبتاً تعدادشان زیاد است، قدری جنبه استثنائی دارد. من این کتاب را بعد از بازنشستگی نوشتم، اگر قبل از بازنشستگی بود، چنین کتابی را چاپ نمی کردم چون این کتاب چندان جنبه درسی و دانشگاهی مستقیم ندارد، بلکه قدری حالت ذوقی و درد و دل دارد. در این کتاب مسائلی که با خواندن افکار و آثار سهروردی به انسان دست می دهد و می خواهد آنها را عنوان کند؛ چه به صورت طرح سؤال و چه به صورت احتمالات و چه به صورت فرضیات، آورده ام.

این اثر همان طور که گفتم یک اثر فلسفی به معنای متداول و دانشگاهی کلمه نیست، قدری ذوقی است به خصوص در قسمت زندگی نامه سهروردی، بیشتر حالت رمان نویسی و داستان نویسی دارد که رعایت حالات به همراه رخدادهای زندگی اش را آورده ام که این کار نوعی زندگی نامه نویسی است که در ایران چندان رایج نیست ولی در غرب بسیار رایج است. هنر خاصی محسوب می شود که زندگی نامه افراد گذشته را به سبک جدید و با روحیات جدید نوشته شود و هر کسی در حد امکانات خودش راجع به آنها صحبت می کند.

*هدف شما از نگارش این اثر چه بوده است؟

منظور اصلی من از نگارش این کتاب الزاماً آشنا کردن جوانان با افکار انتزاعی فلسفی اعم از مشائی یا اشراقی نبود، بنده می خواستم جوانان با خواندن این کتاب با چهره های سنت فرهنگی ایران انس بگیرند. انس گرفتن با یک فیلسوف با شناختن انتزاعی افکار او فرق دارد. هدف این بوده که جوانان نوعی عشق نسبت به گذشتگان پیدا کنند و اثرشان را تمام شده و شخصیت شان را باطل شده تلقی نکنند. نظرم از نگارش کتاب این بوده که در مقدمه کتاب هم آن را آوردم.

*کتابهای زیادی در مورد سهروردی نوشته شده است، ویژگی این کتاب شما در چیست؟

به نظر من آنچه که درباره سهروردی معمولاً در ایران گفته یا نوشته می شود بسیار حالت تکراری دارد یعنی سهروردی شناسی متداول و حتی گاهی مبتذل وجود دارد. کلیاتی را راجع به سهروردی می گویند که همه گفتند و همه کم و بیش قبول کردند ولی روح مطلب گفته نمی شود. سعی بنده در این کتاب این بوده است که چیزهای جدیدی از مسائل و زندگی سهروردی عنوان کنم که بعضی از اینها تحقیقات واقعاً جدید است یعنی هیچ جا با این وسعت گفته نشده است؛ حتی غربیها تا حدودی ماسینیون و بیش از او، هانری کربن که راجع به سهروردی بسیار کار کرده و تمام آثارش را تصحیح و چاپ کرده است هم اینها را نگفته اند.

*همان طور که اشاره کردید، هانری کربن احیاکننده سهروردی در عصر حاضر بوده است، نقاط قوت و ضعف تحقیقات او در مورد سهروردی چه بوده است؟

هانری کربن به گونه ای از زاویه خاص خود به سهروردی نگاه می کند و مثلاً به جنبه های منطقی کار سهروردی توجه نکرده است. می توان ثابت کرد که سهروردی منطق کاملاً غیر ارسطویی دارد یعنی منطق جدیدی را بنیان نهاده است که البته ریشه هایی در تاریخ دارد و با منطق رواقیون و ... کم و بیش نسبت و ارتباط دارد اما در فلسفه های اسلامی بی سابقه است.

اگر سهروردی این منطق را تدوین نمی کرد و اصولش را شرح نمی داد کتابهای فلسفی او معنای اصلی خود را پیدا نمی کرد. کتاب حکمت الاشراق را باید با منطق جدید مورد نظر سهروردی مطالعه کرد نه با منطق صوری ارسطویی. این موارد در آثاری که راجع به سهروردی نوشته شده است بحث نشده است. مرحوم دکتر حسین ضیائی که در آمریکا راجع به سهروردی کار کرده است، در مورد منطق سهروردی کتابی نوشته است که اگرچه خوب و مفید است و واقعاً نکات مهمی را بیان کرده و من هم در این کتاب از این اثر بی بهره نماندم ولی در عین حال مطالعات بیشتری باید انجام بگیرد، چون بخش منطق در آثار هانری کربن در مورد سهروردی به اندازه کافی مورد بهره برداری قرار نگرفته است. کربن سهروردی شناس درجه اول غرب محسوب می شود، ولی با این حال اشکالاتی در کار او هست و به منطق سهروردی چندان توجهی نکرده است.

*سهروردی فیلسوف و عارف بزرگی بوده که با وجود جوانی به پله های بالایی رسیده بود. نکته ای که مهم است این است که او چگونه فلسفه و منطق را با عرفان درآمیخته است، در صورتی که معمولاً عرفا با مباحث عقلی و منطقی رابطه خوبی ندارند؟

به عقیده من براساس همین نکته ای که در مورد منطق سهروردی عرض کردم تفاوت سهروردی با عرفای بزرگ دیگر ایران چه قبل از او و چه بعد از او، نشان داده شده و مشخص می شود، مثلاً وقتی در این کتاب، سهروردی را با عطار نیشابوری که تقریباً هم دوره هستند، مقایسه کردم یا سهروردی را با عرفای دیگر مقایسه کنیم عرفا اغلب ضد فلسفه هستند و به قسمتهای استدلالی و بحثی فلسفه توجهی ندارند. به گونه ای حالت شوریدگی خودشان را دارند حتی بعضی از آنها شطحیات دارند و شاطح هستند، حتی در بعضی از نوشته های عطار هم شطحیات وجود دارد ولی در هر صورت به قسمتهای بحثی فلسفه توجه ندارند اما سهروردی عارف است، اشراقی است ولی در عین حال به فلسفه بحثی هم توجه دارد یعنی تعادلی بین بحث و اشراق(ذوق) برقرار می کند.

عرفا ذوق و اشراق و عرفان دارند ولی فاقد بحث هستند و می خواهند فراتر از آن بروند. این جنبه در فرهنگ اصلی و ریشه ای ما ایرانی ها بسیار کم دیده می شود. واقعا سهروردی از جهاتی منحصر به فرد است و از این جنبه کاملاً منحصر به فرد است. سهروردی، فلسفه اشراق گفته ولی فیلسوف واقعی است نه اینکه بخواهد عقل را انکار کند، از این نظر سهروردی مهم است.

دکتر کریم مجتهدی

*شما در کتاب به ریشه های غربی تفکر سهروردی اشاره کردید، با وجود اینکه سهروردی احیاکننده فلسفه ایران باستان و آمیزنده آن با فلسفه اسلامی است، چگونه می توان رگه های غربی تفکر او را پیدا کرد؟

در ایران و حتی شاید در غرب با جزئیات در مورد ریشه های غربی تفکر سهروردی بحث نشده است. سهروردی استادان بزرگی در مراغه، اصفهان و در حلب سوریه داشته است، در این سفرهای متعددی که داشته و بین سوریه و آناتولی دائماً در رفت و آمد بوده است و در منطقه حران بوده که مرکز متفکران صائبی محسوب می شد با آنها آشنا شده است. کاملاً معلوم است که در این سفرها با افراد و با سنت های غیر از آنچه که در ایران داشتیم آشنا شده است این را به خصوص در این کتاب عمیقاً توجه کردم و جزء جنبه های ابتکاری این کتاب هست.

سهروردی در کتاب حکمة الاشراق اسم آغاثاذیمون و اسکولاپ را می آورد اما در کتابهای قبلی اش نامی از اینها نبرده است. آغاثاذیمون اسم شخص نیست لقب است، این کلمه به یونانی یعنی خیر، روح خیر، روحی که خیرخواه است حتی در فارسی می توان آنرا به خیرالله تعبیر کرد. این سنت، سنت غربی و یونانی دوره رومی است. اسکولاپ هم یک حکیم الهی است که نامش در تاریخ هست یعنی صحبتهای سهروردی، اسم آغاثاذیمون و اسکولاپ با هم می آید. حتی با مجسمه ای که در ایتالیا پیدا شده و الان در موزه برلین هست به نظر می رسد که این دو شخصیت یک فرد هستند یعنی منظور سهروردی به صورت کلی، حکیم الهی است که ما در سنت خودمان داریم، مقصود او نوعی حکمت الهی است. این حکیم الهی در مثنوی مولانا و دیگر کتابهای ما بارها بیان شده است حتی گاهی مترادف ابن سینا دانسته شده است. در هر صورت آغاثاذیمون یعنی حکیمی که بصیرت تام دارد و فیلسوف و آگاه است و از اوصاف خصوصیات و طبایع جسم انسانی مطلع است و می تواند منشأ خیر باشد.

*اندیشه سهروردی بعد از او چقدر مورد توجه و اهمیت بوده است؟

در دوره مغول، شهرزوری، زندگی نامه سهروردی را نوشته است. برخی تصور کرده اند شهرزوری، سهروردی را درک کرده است اما در این کتاب ثابت کردم که نمی توانسته سهروردی را درک کرده باشد. وقتی سهروردی فوت می کرد شاید او دو سال هم نداشته بود ولی در هر صورت در اسنادی که درباره سهروردی داریم و واقعاً چند صفحه ای که در مورد سهروردی نوشته است بسیار درخشان است. در دوره مغول خواجه نصیر طوسی و در درجه بالاتر قطب الدین شیرازی سعی کردند هویت ایرانی اصلی و باستانی که در آثار سهروردی هست را به نحوی مطرح کنند.

در دوره مغول تخت سلیمان(معبد شیز) که در غرب ایران هست و عبادتگاه زرتشتیان بوده تعمیر شد و کاشی هایی پیدا شده که در دوره مغول در آنجا نصب شده است و تالارهایی ساخته شده است که باستان شناسان آلمانی در قرن هفدهم آنها را استخراج کردند و با خودشان بردند. عکس دو تا از کاشی ها را در کتاب آوردم که یکی از آنها سیمرغ سهروردی است و دیگری قسمتهایی از شاهنامه است که مستشرقین فکر کردند عربی است اما به زبان فارسی است. تعداد اینها خیلی زیاد بود که به خارج رفته گویا یکی از کاشی های شکسته در موزه قزوین هست.

*بعد از مرگ سهروردی، سنت او چگونه باقی مانده است؟

در این کتاب سلسله مراتب و افرادی که در این زمینه کار کردند به اختصار آورده شده است و اطلاعات بسیار عمومی لازم و واجبی اشاره شده است که در نهایت به میرداماد می رسد. میرداماد که با عنوان اشراق نوشته ها و اسناد خود را امضاء می کرده است به نوعی نماینده فلسفه اشراق در ایران شیعی دوره صفوی است که یکی از استادان ملاصدرا هم بوده است. سهروردی هم به صورت مستقیم و غیرمستقیم و از رهگذر آثار میرداماد در ملاصدرا مشاهده می شود. به نظر من صدرا به هیچ وجه پیرو سهروردی نیست ولی آن را احیا کرده است.

افراد زیادی از سهروردی صحبت کردند مثل ملامحسن فیض کاشانی و عبدالرزاق لاهیجی(فیاض) و از همه بیشتر ملارجب تبریزی که نکات مهمی در مورد سهروردی بیان کرده است. در این کتاب در این مورد، اطلاعاتی داده شده تا راه بازتری برای محققان پیدا شود که به نظر بنده تحقیقات در ابتدای راه است. قسمت آخر کتاب به سهروردی در غرب اختصاص داده شده است. نام سهروردی تا دوره جدید تا اول قرن بیستم ذکر نشده یا اگر بوده بسیار به اختصار بوده است اما بعدا با نیکلسون و بعدها با ریتر آلمانی و ماسینیون و هانری کربن سهروردی در غرب شناخته شده است.

*شما در کتاب اشاره کردید که هانری کربن به مباحث سیاسی سهروردی بی توجه بوده است. با توجه به اینکه برخی از کارشناسان عقیده دارند فلسفه سیاسی و سیاست بعد از فارابی در فلسفه اسلامی به رکود رسیده است اما شما با این نکته به سیاست در اندیشه سهروردی اشاره کردید در صورتی که سهروردی که کتاب مستقلی در سیاست ندارد. در مورد این نکته توضیح می دهید؟

سهروردی به طور مستقیم در مورد سیاست صحبت نکرده است اما در تمام مدت و تصور ذهنی اش، مدینه فاضله مطرح بوده است. آن چیزی که او آن را ناکجاآباد یا شهر آرمانی می نامیده تمام مدت مد نظرش هست. ابعاد سیاسی فکر سهروردی است که بعدها خانهای مغول خواستند از آن استفاده کنند. سیاست در اندیشه سهروردی داریم اما نه مستقیماً. وقتی شما از حکمت اشراق صحبت می کنید یعنی چیزی که ذهنها را منور می کند.

در حکمت اشراق حکمت نظری و حکمت عملی یکی است یعنی در هر صورت عمل و فکر با هم مطرح می شود. مدینه فاضله ای تمام مدت در تصور سهروردی هست که برای آن تعلیمات و خودسازی را لازم می داند و بازسازی روابط انسانی را مطرح می کند در آنجا نوعی آرمان اجتماعی و سیاسی محسوب می شود. شخصاً دوست ندارم همه چیز را سیاست زده کنم، اما وقتی سهروردی را مطرح می کنیم بالطبع وضع جامعه مطرح می شود.

سهروردی

*نکته ای که در زندگی سهروردی مبهم است این است که ملک ظاهر که مجذوب سهروردی شده بود، چگونه تن به دستور پدر و قتل او داد؟

آنچه که مهم است سهروردی به سبب افکارش مورد شکنجه قرار گرفته است. در این قتل از یک طرف صلیبیون و از یک طرف بازمانده های افکار نوع اسماعیلیه و از طرف دیگر خشونت خاص و قدرت نظامی صلاح الدین ایوبی و ... در این وضعیت کسی که موضع فاجعه برانگیز دارد و مورد احترام قرار می گیرد، ملک ظاهر است. او تا آخر سعی دارد سهروردی را نجات دهد ولی موفق نمی شود. آن قسمت از زندگی نامه سهروردی که به خصوص در مورد آن حساس هستم همین رابطه سهروردی و ملک ظاهر است، چون محبت فوق العاده ای بین این دو برقرار است و انگار این دو هم فکر هستند و دلشان می خواهد بستری از نظر سیاسی و اجتماعی به وجود بیاید و راهی برای ارتقای روح و احترامی به فرهنگ معنوی انسان باقی بماند اما شکست می خورند و فاجعه اینجاست.

فاجعه فقط مربوط به سهروردی نیست فاجعه متعلق به ملک ظاهر هم هست بعد از اینکه سهروردی کشته می شود سعی می کند دیگران را مجازات کند بعدا هم در تاریخ می خوانیم وقتی افکار ابن عربی در سوریه مستقر می شود یکی از حامیان او ملک ظاهر است.

*آیا قصد دارید در ادامه در مورد دیگر فلاسفه اسلامی مانند ملاصدرا یا ابن سینا چنین کتابی بنویسید؟

این کار چندان آسان نیست، اگر دقت لازم انجام نشود مثل فیلمنامه هایی که برای شخصیتهای بزرگ می نویسند مبتذل می شود. فیلم نامه ای که در مورد ابن سینا نوشته شده است رخدادهای عادی زندگی او را شرح داده است، ممکن است برای جوانان مفید باشد اما زندگی واقعی او را نشان نمی دهد. این کار آسان نیست ممکن است به شخصیت او لطمه بزند. اگر نویسنده احتیاط نکند و حساس نباشد و به لفاظی بپردازد، به شخصیت کسی که درباره او می پردازد صدمه می زند. من با احتیاط این زندگی نامه را نوشتم.

در این کتاب سعی کردم فارسی را پاس بدارم با اینکه اشتباهات چاپی در آن وجود دارد. وسواسی درباره مفهوم «خلسه» و «برون شد» دارم که در این کتاب مورد استفاده قرار گرفت، خلسه مفهوم منفی در ادبیات امروزی است، دقت کردم که این کلمه را چگونه بیان کنم. به عقیده بنده این خلسه و برون شد که سهروردی و عرفا از آن صحبت می کند باید گفت نوعی وارستگی و عدم تعلق از دنیاست نه اینکه افیونی باشند و با مصرف مواد روانگردانی به این حالت دچار شده باشند. این اصطلاح در هایدگر هم هست، وارستگی و فرارفتن از تعلقات عادی دنیا یعنی بلند نظر بودن و افکار والا داشتن، آرمان داشتمن یعنی اشراقی بودن.

*در این کتاب سهروردی را با عطار و فردوسی و ... مقایسه کردید. چه ارتباطی بین سهروردی و فردوسی وجود دارد؟

حماسه پهلوانی فردوسی در سهروردی به حماسه روحی تبدیل می شود. داستان سیاوش، کیخسرو یا رستم و به خصوص داستان زال و سیمرغ که در فردوسی هست در سهروردی به یک نوع حماسه عرفانی و اشراقی تبدیل می شود. در سهروردی جوانمرد پهلوان به جوانمرد عارف تبدیل می شود و به مقام وارستگی می رسد. این نکات در سنت ما رواج داشته است. در سهروردی سنت اصیل ایرانی ما دیده می شود و باید اینها برای جوانها گفته شود. شاید حماسه پهلوانی به عینه ارزش زیادی نداشته باشد ولی جوانمرد که به جوان روح تبدیل می شود بسیار ارزشمند است.
گفتگو از: سیدحسین امامی